دانشنامه ناشنوایان (دانا): معرفی و متن بخش هایی از کتاب
برای اولین بار در کشورمان، ناشنوایان صاحب دائرةالمعارف شدند. با اینکه در غرب چند دائرةالمعارف درباره ناشنوایان منتشر شده بود ولی جامعه ناشنوایی در جهان اسلام و ایران محروم از چنین اثر مرجعی بوده اند. دائرةالمعارفها به عنوان یک اثر مرجع نقش مهمی در هدایت فرهنگی و اجتماعی بر عهده دارند. این دائرةالمعارف با این مشخصات کتابشناختی منتشر شده است:
دانشنامه ناشنوایان (دانا)، ۱۳۸۸، سه جلد، تهران، موُسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم. شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۹۴۷۴۳-۷-۳
مدیریت علمی این اثر بر عهده آقای محمد نوری بوده و در دوره وزارت آقای احمد مسجد جامعی و به توصیه و حمایت ایشان راه اندازی و منتشر شده است. در تألیف مقالات دهها محقق مشارکت داشتهاند و چند تن از بزرگان دائرةالمعارف نگار در نظارت و راهنمایی این پروژه حضور داشته اند. برای آشنایی بیشتر با این اثر مقدمه و چند مقاله آن را به عنوان نمونه ذیلأ تقدیم می کنیم.
بخش هایی از کتاب دانشنامه ناشنوایان (دانا):
مقدمه
در سه دهه اخیر، سیر دایرتالمعارف نگاری در ایران، پیشرفت چشمگیری داشته و آثار سودمندی تألیف و منتشر شده است. جریان مرجع نگاری و نهادهای تولیدکننده دایرتالمعارف، با اتکاء بر تجارب دهه های گذشته و با استفاده از سرمایه های فکری و مادی موجود در لایه های جامعه، تدوین و عرضه آثار مرجع متعدد و متنوع را برعهده داشته اند. دایرتالمعارف هایی چون دایرتالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه جهان اسلام و دانشنامه ادب فارسی از افتخارات فرهنگی ما در دو دهه گذشته در عرصه مرجعنگاریاند.
دایرتالمعارفنگاری، پدیدهای است که پس از بلوغ فرهنگ در هر جامعه تحقق میپذیرد. هنگامی که اطلاعات انبوه شود و دانشها به درجه بالایی از زایش و بالندگی رسند، میتوان به دایرتالمعارفنگاری روی آورد. به دیگر سخن، پیش زمینه تألیف دایرتالمعارف در هر رشته علمی، تکامل آن رشته علمی است؛ به گونهای که کثرت و فراوانی اطلاعات به اندازهای شود که فشردهسازی اطلاعات و تنظیم مطالب در قالب مدخلها و مقالات دایرتالمعارف ضرورت پیدا کند.
در عرصه ناشنوایان، شاهد چنین وضعیتی بودیم. جامعه ناشنوایان ایران در سده اخیر، سیر سه مرحلهای داشته است: مرحله اول با تلاشهای مرحوم جبار باغچهبان و دیگر تلاشگران پیرو او آغاز شد. در این مرحله، فرهنگ عمومی ناشنوایان ارتقا و تکامل یافت و ناشنوایان از بیسوادی رهایی یافتند. با ورود شاگردان باغچهبان به مؤسسات آموزش عالی و ادامه تحصیل آنان در رشتههای تخصصی، مرحله دوم که دستیابی ناشنوایان به فرهنگ تخصصی بود، آغاز شد.
دستاورد این مرحله، تألیف آثار به قلم ناشنوایان در رشتههای گوناگون، از داستان کودکان تا آثار روانشناختی و پزشکی بود. خود ناشنوایان در دانشهای مختلف فعال شدند و آثار مختلف از خود برجای گذاشتند. امّا نهادینه شدن مرحلههای سوادآموزی و تحصیلات عالی، زمینه دیگری را گشود و ضرورت گام نهادن در مرحله سوم را پیش روی جامعه ناشنوایان نهاد. در این مقطع، جامعه ناشنوایی تعامل با دیگر جوامع ناشنوایی در خارج از کشور را به عنوان یک نیاز احساس نمود؛ و اطلاعرسانی در حوزه پیشرفتها و فعالیتهای خود را ضروری پنداشت و درصدد برآمد تا با بهرهگیری از ابزارها و شیوههای مدرن، با معرفی خود به جهان، جایگاه مناسب شأن خود را به دست آورد. به همین دلیل به روزنامهنگاری و انتشار مجلات تخصصی، تأسیس پایگاههای اطلاعرسانی، نشر کتابشناسی و بالاخره تدوین دایرتالمعارف روی آورد. همه اینها در دنیای جدید، آثار مرجعاند که برای توسعه تعامل ارتباطات و اطلاعرسانی به کار گرفته میشوند. ناشنوایان ایران چند سالی است به شدت به پایگاه های اطلاع رسانی روی اینترنت، نشریات تخصصی، دایرتالمعارفهای تخصصی، کتابشناسیهای موضوعی و امثال اینها احساس نیاز میکنند.
از سوی دیگر تفاهم همه جانبه بین آنها و سازمانهای دولتی و مسئولان نظام اداری جریان نداشته؛ یا به تعبیر بهتر در مجموعه ادارات دولتی، سازمانی که با نگاه جامع و کارشناسانه پاسخگوی نیازهای آنها باشد وجود نداشت. البته گاه نخبگانی مثل جناب آقای احمد مسجد جامعی بوده اند که به دلیل درک اقتضائات این قشر فراوان تلاش کرده اند. با حمایتهای ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای اسلامی شهر تهران، پروژه¬های ناشنوایان در مرحله سوم تسریع شد. الآن فرهنگ و مدنیت ناشنوایی به بلوغی رسیده که با تلاشهای خود ناشنوایان امید میرود، شاهد تحول جدی در عرصههای زیربنایی فرهنگ ناشنوایان در سالهای نه چندان دور باشیم.
طرح تألیف دانشنامه ناشنوایان (دانا) متعلق به این دوره است که پس از بررسیهای فراوان، در خرداد ماه ۱۳۸۲ تأیید و تصویب شد؛ این طرح یکی از فعالیتهای زیربنایی فرهنگی است که راه را برای رهپویان و نیز گامهای بعدی در زمینه ناشنوایان هموارتر خواهد ساخت. افزون بر آن، تجارب جهانی و تاریخی را به آسانی در اختیار ناشنوایان و پژوهشگران امور ناشنوایی قرار میدهد.
مطابق سرشماری سال ۱۳۷۵ پراکندگی ناشنوایان در ایران، بین ۲ تا ۳ در هزار نفر است. شمار جمعیت ناشنوایان در ایران در ۱۳۸۰ حدود ۲۵۰هزار نفر برآورد شد. البته با احتساب ناشنوایان عارضی، مانند سنگینی گوش یا ناشنوایی صوتی یا موجی این آمار به یک میلیون و پانصد هزار میرسید. یک مسئول در سازمان بهزیستی در دیماه ۱۳۸۳ خبر داد: سالانه در ایران، ۸۰۰۰ کودک دارای اختلالات شنوایی متولد میشود (روزنامه جام جم، شماره ۱۳۴۱). از این رو، کرولالها، قشر بزرگ و قابل توجهی از جامعه ایران را تشکیل میدهند. آمارهای جهانی نیز نشانه کثرت جمعیت آنان است. مسئولان فدراسیون جهانی ناشنوایان، کل جمعیت ناشنوایان و سختشنوایان را هفتاد میلیون نفر اعلام کردهاند. برخی آمارها گویای وجود دوازده میلیون ناشنوا در جهان اسلام است.
به رغم کثرت آمار این قشر، توجه و اهتمام کمتری به مسائل آموزشی، معیشتی، فردی و اجتماعی آنان شده است. اما در زمانه¬ای که عموم مردم، نخبگان و مدیران دولتی به نوعی با غفلت از کنار مسائل این قشر عبور می کردند، رخداد تاریخی و بزرگی فضا را عوض کرد چون اراده¬ای در دولت با پی گیری های وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پیدا شده بود و همین عزم در مرکز تصمیم¬گیری مثل شورای شهر تهران تداوم و تعمیم پیدا کرد و امیدهای جدیدی در ناشنوایان دمیده است.
مؤسسه فرجام جام جم، ویژه پژوهش و ارائه خدمات علمی به ناشنوایان، که خود ثمره وضعیت دوره جدید است، با برپایی چند نشست و پس از بررسی اولویتها، تدوین دایرتالمعارف ناشنوایان را از ضرورتها و نیازهای عاجل نسبت به دیگر طرحها اعلام کرد. این باور که این دایرتالمعارف از دیگر طرحها زیربناییتر است، در همین بررسیها به دست آمد. زیرا اطلاعات ناشنوایان را گردآوری و در قالب مقالات در اختیار عموم و متفکران قرار میدهد. از این رو به افزایش آگاهی و شناخت همگانی خواهد انجامید و در پی آن، افقهای نوینی گشوده خواهد شد. در عین حال، مشکلات نیز شناسایی و راهکارهای رفع آنها عرضه میشود.
جهان پیشرفته در چند دهه اخیر، پس از رشد علمی ناشنوایان و دستیابی آنان به مدارج بالای علوم و تحصیلات عالی دانشگاهی و در پی آن، نیاز آنان به کتابهای مرجع، مانند فرهنگنامهها، آثار مرجعی را تدوین کرده و در اختیار ناشنوایان گذاشته است. البته پژوهشگران غیرناشنوایی که در این زمینه کار میکنند نیز به دلیل نیازهای علمی خود، روند پژوهش و تألیف در مرجعشناسی ناشنوایان را تسریع کردهاند. از این رو چند دایرتالمعارف درباره ناشنوایی در غرب تألیف شده است که از آن جمله است:
دایرتالمعارف ناشنوایی و اختلالهای شنیداری (The Encyclopedia of Deafness and Hearing Disorders)، که به همت دو پژوهشگر امریکایی در سال ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد و مهمتر از آن، دایرتالمعارف گالودت ناشنوایان و ناشنوایی (Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness)، به سرویراستاری جان وان کلود است که برای نخستین بار در سال ۱۹۸۷ از سوی انتشاراتی مک گروهیل در امریکا منتشر شد.
دایرتالمعارفهای ناشنوایی و ناشنوایان دیگری نیز در کشورهای اروپایی منتشر شد، اما همه آنان، بازگوی دیدگاهها و نیازهای غربیان است و نمیتواند نیازهای پژوهشی و اطلاعاتی ایرانیان و مسلمانان را تأمین کند.
گفتنی است دهها پایگاه اطلاعرسانی در زمینههای مختلف، در کشورهای غربی مسائل ناشنوایان را پوشش میدهند; صدها مرکز آموزشی و پژوهشی و نیز نشریات تخصصی فراوانی درباره ناشنوایان به کار مشغولاند، اما متأسفانه در ایران، تلاشها و فعالیتها در این زمینه¬ها بسیار اندک بود. ولی به دلیل پیدایش روحیه امید به آینده و عزم جدی برای تغییر شرائط موجود و ایجاد حیات مطلوب، نیز حمایت¬های عملی برخی مدیران و نخبگان، همگی زمینه-های تدوین این دایرتالمعارف را ایجاب می¬کرد.
برنامهریزی از نخست این گونه بود که بیشترین حجم دانا به مسائل و موضوعات ناشنوایان ایران و جهان اسلام اختصاص یابد. اما در عمل با موانع و کمبودهای فراوان مواجه شدیم و مجبور شدیم حداقل در این چاپ به سراغ موضوعات جهان به¬ویژه کشورهای پیشرفته برویم. علت این رویکرد، عرضه تجارب جهان پیشرفته در عرصه ناشنوایی در این مرحله بود. اما مؤسسه فرجام جام جم درصدد چاپ دوم دانا با رویکرد به موضوعات و مسائل ناشنوایان ایران و جهان اسلام است.
برنامهریزی برای تدوین این دانشنامه، در پی دستیابی به این مقاصد صورت گرفت: تبادل تجربههای جهانی با اطلاعرسانی کارهای انجام یافته در عرصه ناشنوایی; گسترش و ارتقای فرهنگ عمومی و تخصصی ناشنوایان; توسعه پژوهشهای مربوط به ناشنوایان با گشودن افقهای نوین; ارائه منابع و اطلاعات برای پژوهشگرانی که در زمینه مشکلات ناشنوایان تلاش میکنند.
با توجه به اهداف فوق، خط مشی علمی دانا به گونهای طراحی شد که سازگار با ضوابط دایرتالمعارفنگاری باشد و با فرهنگ اسلامی، نیازهای ملی و ضوابط جهانی نیز باشد و بر این اساس، گروه مدخلگزینی آغاز به کار کرد؛ سپس مقالهنویسی آغاز شد.
مدخلهای دانا، هفت گروه مهم را تشکیل میدهند: شخصیتها; رویدادهای تاریخی و رخدادهای علمی; اماکن و مؤسسات پژوهشی، آموزشی و خدماتی; سازمانها و جمعیتها; آثار کاغذی، الکترونیکی، موضوعات علمی و بالاخره پایگاههای شبکه جهانی.
فهرست نهایی مدخلها در شورایی مشتمل بر پژوهشگر در مسائل ناشنوایان و متخصص در مرجعنگاری تصویب گردید. نظام مدخلها و تعیین اعم و اخصها، ارجاعی و اصلیها نیز در همان شورا به سامان رسید.
خطمشی اصلی این دانشنامه، گزینش مدخلها بر پایه تقسیمات خرد است؛ یعنی هر موضوعی که اطلاعات قابل توجهی درباره آن وجود دارد، یک مدخل به شمار آمده است. از این رو از گزینش مدخلهای بسیار کلی، پرهیز شده است. به طوری که این دانشنامه به فرهنگنامه نزدیک شده است.
گروه مدخلیابی، نخست یک فهرست با پانصد مدخل پیشنهاد کرد؛ اما در جریان کار و دستیابی به اطلاعات بیشتر، گام به گام، مدخلهای پیشین ویراستهتر و مدخلهای جدید شناسایی و تصویب شد. این روش در عمل، کارآیی و اتقان بیشتر و هزینهبری کمتری داشت.
مدخلگزینی در جهان تابع قواعدی است؛ مثلاً در نامها و اصطلاحات، جزء اشهر ابتدا قرار میگیرد. در این دانشنامه هم، واژگان مشترک با ویرگول، پس از جزء خاص میآید; همه این ضوابط رعایت شد.
گروه مقالهنویسی، با اولویت بکارگیری خود ناشنوایان، کار سفارش مقالات و تا حد ممکن تألیف در گروه را سامان دادند. گروهی هم به ترجمه برخی مقالات مشغول شدند. گروه وارسی مقالات، پس از تألیف هر مقاله، به ارزیابی، بررسی محتوا، تعیین ضعفها و کاستیهای مقالات و تذکر به نویسنده مشغول کار شد. در کنار این گروهها، افرادی به گردآوری اطلاعات و منابع از سراسر جهان مشغول بودند و اطلاعات خود را در اختیار مؤلفان و مترجمان قرار میدادند.
مقالات فراهم آمده دو گونهاند: یک دسته مقالاتی است که در دیگر دایرتالمعارفها و منابع معتبر یافت نمیشد و باید تألیف میشد; دسته دیگر، مقالاتی بود که در دیگر منابع اصیل و معتبر مندرج بود. این مقالات یا ترجمه یا بازنویسی و تغییر ساختار، به مقالات دایرهالعارفی تبدیل شد.
مهم این است که مقالات دسته دوم باید هم در شکل و ساختار صوری و هم در محتوا و مطالب، ویرایش و دستکاری میشد و بر اساس اقتضائات فرهنگی جامعه ایرانی، کم یا افزوده میشد. نیز برای یکدستسازی ساختار مقالات، به ناچار شاکله مقالات ترجمهای تغییر مییافت. از این رو، نباید انتظار داشت که ترجمه مقالات حرف به حرف بوده باشد; اساساً در دایرتالمعارفنگاری، این گونه ترجمه غیرممکن است. زیرا هر اثر مرجع، از جمله دایرتالمعارف، در چارچوب فرهنگ یک ملت تدوین میشود و در ترجمه باید اقتضائات فرهنگ ملت مقصد را در نظر گرفت.
گاه یک مقاله در چند منبع موجود بود که با ترجمه همه آنها و حذف اطلاعات مشترک، و با ویرایش یکپارچه، سامان داده میشد. به دلیل فقر مطالعاتی و پژوهشی در عرصه ناشنوایی در ایران و جهان اسلام، مشکلات جدی در تألیف این دانشنامه وجود داشت؛ برخی از این مشکلات عبارت بودند از:
پارهای از اطلاعات به صورت مکتوب موجود نیست و نیاز به تحقیقات محلی و میدانی و آمارگیریهای موردی هست. برای نمونه، وضعیت فرهنگی و سازمانهای اجتماعی افغانستان، به گونهای بود که منابع کتابخانهای نمیتوانست آمارها و اطلاعات دقیقی به دست دهد. از این رو از استاد امینی، مشاور آقای کرزای، کمک گرفتیم. ایشان آقای نصرالله کویر را برای تألیف مقاله ناشنوایان افغانستان پیشنهاد کرد و او بر اساس اطلاعات محلی، مقاله ناشنوایان افغانستان را نوشت.
برای دستیابی به منابع جهانی، ارتباط با مؤسسات و شخصیتهای خارجی و گرفتن اطلاعات از آنها کاری دشوار است و گاه نیاز به مسافرت دارد. البته با تلاش فراوان و تماسهای مکرر، اطلاعات گردآوری شد.
نام کسان سهیم در تألیف هر مقاله در پایان مقاله آمده است. بعضی مقالاتی که از برخی منابع انگلیسی اخذ و ترجمه شده، به دلیل این که تمامی کتاب را یک چند نفر نوشتهاند، و تکرار این نام در پایان هر مقاله بر حجم میافزود، نام نویسنده فقط در بخش اختصارات، اول کتاب آمده، و در پایان نیامده است. بنابراین مقالاتی که نام نویسنده در پایان آنها نیامده است، برای آگاهی به اختصارات دانا مراجعه گردد.
گاه یک مقاله از دو منبع اخذ شده، یکی نام مؤلف در پایان مقاله داشته ترجمه فارسی شده است. منبع دیگر نام مؤلف در پایان هر مقاله نیامده، بلکه به صورت کلی روی جلد یا در شناسنامه آمده است که این نام در پایان مقاله نیامده است. در این گونه موارد با مراجعه به اختصارات میتوان به نام نویسنده پی برد.
کتابخانه و آرشیو تخصصی ناشنوایان در ایران و بسیاری از دیگر کشورها وجود ندارد و در این زمینه ضعف و فقر جدی حاکم است. از این رو، مؤلفان و مترجمان مجبور بودند برای هر مورد به کتابخانههای فراوان مراجعه کنند.
سعی شد، از پیشرفتهایی که در عرصه دایرتالمعارفنگاری در ایران و جهان وجود داشت، استفاده شود و در مدت محدود یک ساله و با حداقل هزینه، اثری با کیفیت عالی عرضه شود. همه این دستاوردها مدیون افرادی است که از سر وظیفه و درایت در بخشهای مختلف مشغول بودند.
در پایان، از همه آقایان و خانمها که در بخشهای مختلف این دانشنامه، ما را یاری رساندند و مشکلات فراوانی را از پیش رو برداشتند؛ نام بردن از همه آنها در اینجا موجب تطویل کلام خواهد شد؛ با اینکه نام¬های همه کسانی که در پیدایش این مجموعه مشارکت داشته¬اند، در فهرست پدیدآورندگان آمده است. همه اینان با دلسوزی و تلاش بر سرعت تألیف مقالات و استحکام مطالب افزودند و فرض است از زحمات همگان قدردانی و سپاسگزاری شود.
محمد نوری
ایران، وضعیت ناشنوایان و ناشنوایی در این کشور.
وضعیت آموزشی، رفاهی، اجتماعی و حقوقی ناشنوایان در ایران در دهههای اخیر همواره رو به بهبود و بهتر شدن بوده است. امروزه ناشنوایان ایران, نسبت به حدود چهل سال پیش و مقایسه این روزها با آن سالها, نشان میدهد که وضعیت بسیار مناسبتری پیدا کردهاند.
پیشینه آموزش کودکان ناشنوا در جهان ثبت و نوشته نشده است؛ از این رو اطلاع چندانی از ناشنوایان قرون خیلی دور در دست نیست. تنها هری بست(Harry Best), در کتاب خود، از کوششهای درباره ناشنوایان در ایران و مصر قدیم, نیز رُم و یونان به ویژه در زمینه آموزش کودکان ناشنوا گزارش داده است.
دوره مشروطیت و اندیشه آموزش ناشنوایان: همزمان با پدید آمدن موج تجددخواهی در ایران, نواندیشان به نقد و ارزیابی ساختار آموزش و پرورش مکتبخانهای پرداختند. آنان با رد روشهای سنتی, دیدگاههای نو درباره آموزش و پرورش کودکان پیشنهاد کردند. با کوشش دانشپژوهان و اندیشمندانی که با اندیشههای نوین آموزش و پرورش غرب آشنایی داشتند, آموزهها و روشهای نو آموزشی به ایران انتقال یافت. قشرهای خاص مثل ناشنوایان جامعه ایرانی به تدریج تحت تأثیر این تحولات قرار گرفت و طولی نکشید روشها و آموزشهای جدید به این قشر تعمیم یافت.
صحبت از مدرسه کرولالها برای نخستین بار در سخنان میرزا مصطفی افشار مشاهده میشود. وی به همراه هیئت عذرخواهی به سرپرستی شاهزاده خسرو میرزا (فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه) روانه پترزبورگ گردید تا امپراتور روسیه را از قصد انتقام خون ریخته شده گریبایدوف سفیر روسیه، که در سوم شعبان ۱۲۴۴ در تهران کشته شده بود و حمله مجدد به ایران، بازدارد. این سفر از شانزدهم شوال ۱۲۴۴ تا سوم رمضان ۱۲۴۵ یعنی نزدیک به یازده ماه طول کشید. هیئت ایرانی در این فرصت از مکانهای آموزشی روسیه بازدید کرد.
کتاب احمد (۱۳۰۷ ق/ ۱۸۹۰م) نوشته عبدالرحیم طالبوف که جزء رسالههای مشروطیت محسوب میشود, برای اولین بار به ضرورت تأسیس مدرسه کرولالها پرداخت. از این رو این نوشته را میتوان اولین سند رسمی دانست که لزوم تأسیس مدرسه برای کرولالان (ناشنوایان) ایران را مطرح میکند.
طالبوف با پیشرفتهای آموزشی در کشورهای پیشرفته به خوبی آشنا بود و در زمینه آموزش کوران (نابینایان) و کرولالان (ناشنوایان) مطالعات خوبی داشت. اطلاعات و دستاوردهای پژوهشی او در این کتاب درج شده است.
او طی سفر به استانبول از مدرسه ویژه آموزش ناشنوایان که در روزگار سلطان عبدالحمید عثمانی (۱۲۹۹ق/۱۸۸۲م) تأسیس شده بود, بازدید به عمل آورد. این بازدید در اندیشه او مؤثر بود و به سوی تأسیس مدرسه برای قشر ناشنوایان در ایران گرایش پیدا کرد. بطوری که در سال بعد آن را در جلد اول کتاب احمد مطرح کرد.
خوشبختانه آرزوی طالبوف بعد از ۳۵ سال در اواخر سال ۱۳۰۳ش. به تحقق پیوست؛ زیرا جبار باغچهبان در تبریز به فکر تأسیس کلاسی برای آموزش کودکان کرولال افتاد. بعد از این, تاریخ آموزش و پرورش ناشنوایان ایران با همه دشواریها و موانع آغاز شد.
به این ترتیب اندیشهای که از قرن پنجم قبل از میلاد در یونان باستان برای آوردن ناشنوایان در عرصه قشرهای فعال جامعه مطرح بود. پزشکان و مربیان تعلیم و تربیت در آن دوره تلاشها میکردند تا به جامعه تفهیم کنند که ناشنوایان همانند آنها استعداد علمآموزی و پیشرفت دارند. اما قرنها طول کشید تا مردم این اندیشهها را پذیرفتند؛ حداقل در اروپا در قرن نوزدهم با استقبال عمومی مواجه شد. در ایران تا سال ۱۳۰۳ قشر عظیم ناشنوا مورد بیمهری و حتی طرد از طرف پدران و مادران و مورد استهزاء همنوعان و قضاوتهای غیرمنصفانه نخبگان قرار میگرفتند. تا اینکه در قرن بیستم, دیدگاه طرفدار توانمندیهای ناشنوایان و تأثیر مستقیم آنها در ساختار اقتصادی و اجتماعی و حتی مدیریتی جامعه, پیروز شد و راه برای آموزش و پرورش آنها فراهم شد.
تحولات تاریخی: پس از مشروطیت و آشنایی ایرانیان با نهادها و مؤسسات جدید در عرصه آموزش و پرورش، زمینههای بازسازی نظام آموزشی ایران فراهم آمد. پیدایش این زمینهها در حوزه ناشنوایی هم مؤثر بود و گاه نظریاتی بیان میشد. اما پیشینه آموزش و پرورش کودکان ناشنوا در ایران, به طور رسمی به اولین دهه ۱۳۰۰ بازمیگردد. در این زمان, جبار باغچهبان مدرسه ناشنوایان را به عنوان نخستین مرکز آموزشی ناشنوایان در ایران بنیانگذاری کرد. نام ذبیح بهروز (۱۲۶۹-۱۳۵۰) را در مورد آغاز آموزش به ناشنوایان و به ویژه انتشار مطالبی درباره ناشنوایان, نباید فراموش کرد. در اینکه کدام یک از این دو, در زمینه آموزش و پرورش ناشنوایان, کار را آغاز کردند، اختلاف نظر وجود دارد. ذبیح بهروز, اولین متفکر ایرانی بود که در این زمینه, سالها تحقیق کرد و مطالبی علمی درباره آموزش ناشنوایان, منتشر کرد. مسلم است مطالب بهروز, اولین مطالب مکتوب در این باره است و نشان میدهد که وی, سالها در زمینه آموزش ناشنوایان, مشغول بوده و تحقیقات و تجربیاتی کسب کرده است. حتی نامبرده, چندین ناشنوا را به طور خصوصی، برای کسب تجربه به آموزش گرفته است. بهروز, در آن زمان, در توجیه فعالیتهای خود, یادآور شده که در ایران, حدود چهل هزار ناشنوا وجود دارد و اینان, مشکلات پر شماری دارند که ایجاب میکند افرادی به پژوهش و مطالعه درباره آنها بپردازند.
گرچه باغچهبان, نخستین مدرسه ناشنوایان را بنیان گذارد, ولی ذبیح بهروز نیز، نخستین کسی است که مطالبی را درباره ناشنوایان و شیوه آموزش آنان به صورت علمی و مکتوب, ارائه کرده است. شباهت زیادی نیز بین آنچه بهروز نوشته و آنچه در مدرسه باغچهبان از نظر آموزش انجام میگردد, وجود دارد و این شباهت, در برخی موارد, از جمله استفاده از تصاویر و علایم است. اینها تأثیر یکی را بر دیگری به خوبی آشکار میسازد. به هر حال، هر دو در تاریخ آموزش و پرورش ناشنوایان ایران و وضعیت کنونی آن ایران, سهیم بودهاند. اهمیت آنان, در این است که جبار باغچهبان, به عنوان بنیانگذار نخستین مدرسه ناشنوایان در ایران, در دورهای کار را آغاز کرد که آموزش و پرورش آن روز, وضع قابل قبولی نداشت و بهروز, کار پژوهشی را هنگامی آغاز کرد که تحقیقات اینگونهای ناشناخته بود.
چند دهه تلاش باغچهبان و یاران و شاگردان او، نظام آموزش و پرورش ناشنوایان را پایهریزی کرد و چهل سال پس از ایجاد نخستین مدرسه کرولالها در ایران, پیشرفتها بسیار مشهود بود. مدارس تبریز، گلبیدی اصفهان، منصوره، نظام مافی و مجتمع آموزشی ناشنوایان نیمروز در تهران, از جمله مدارسی بودند که پس از باغچهبان و پیش از ایجاد دفتر برنامهریزی آموزش استثنایی شکل گرفتند. پس از ایجاد مرکز آموزش کودکان ناشنوای نیمروز در ۱۳۴۴ و به دست محمود پاکزاد کوششهای گستردهای که در زمینه آموزش ناشنوایان انجام گرفت، وزارت آموزش و پرورش, ایجاد دفتر مستقلی را که مسئول آموزش دانشآموزان استثنایی باشد, حس کرد و پس از تشکیل جلسات متعدد, در ۱۳۴۷, دفتر برنامهریزی آموزش کودکان استثنایی شکل گرفت. دفتر یاد شده، آموزش کودکان ناشنوا و سایر گروههای کودکان استثنایی را به دو صورت ایجاد کلاس در مدارس عادی و ایجاد مراکز مستقل آموزشی, آغاز کرد. خوشبختانه, وجود مراکز آموزشی ناشنوایان نیمروز در زمان تشکیل دفتر مزبور و بهرهگیری از تجارب ارزنده و نیروی انسانی متخصص این مراکز، کار دفتر یاد شده را آسان ساخت و سبب شد که این دفتر با همکاری ادارات آموزش و پرورش, بتواند آموزش و پرورش گروههای مختلف استثنایی از جمله ناشنوایان را به بیش از یکصد نقطه کشور, گسترش دهد.
در شهر مشهد نیز اولین کلاسهای ناشنوایان در دو اطاق انباری اداره کل آموزش و پرورش دایر شد و از آن روز به بعد هر جا برای کلاس درس نامناسب بود و یا اضافی, به کودکان استثنایی منجمله ناشنوایان اختصاص مییافت و گهگاه که فضایی مناسب بر حسب تصادف به کودکان ناشنوا مثل دبیرستان هاجری مقابل هتل هما واگذار میشد به محض نیاز مدارس عادی, این مظلومان, آواره میشدند و تا سال ۱۳۶۷ این نگرش که کودکان استانی منجمله ناشنوایان باید در محلهای اضافی و بلااستفاده نگهداری شوند حاکم بود.
دفتر آموزش کودکان استثنایی, تا ۱۳۷۰ به کار خود, ادامه داد و در ۱۳۷۱, بر اساس به ماده واحده مصوب مجلس شورای اسلامی به «سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی» تغییر نام یافت. این ماده واحده و تبصرههای آن, اختیارات گستردهای به این سازمان داد.
آموزش و پرورش: حدود چهل سال پیش در تهران, تنها یک مرکز آموزش اطفال کرولال, و در سایر نقاط کشور هم دو مؤسسه آموزش از این دست وجود داشت. امروز, این قبیل مؤسسات, هر چند نسبت به تعداد فعلی ناشنوایان ناکافی است، تقریباً در سرتاسر کشور, وجود دارد.
در گذشته جامعه با آموزش ویژه ناشنوایان آشنایی نداشت. اما در دهههای اخیر به کمک رسانههای عمومی، مردم توجیه شدهاند؛ آگاهی و اعتقاد به مسائل و ابعاد آموزش و پرورش ناشنوایان همگانی شده است. لزوم آموزش پیشدبستانی کودکان ناشنوا شناخته نبود؛ اما امروز از لحاظ نظری, لزوم و اهمیت آموزش پیشدبستانی کودکان ناشنوا, مورد قبول است و در عمل, دو سازمان دولتی, یعنی سازمان آموزش و پرورش استثنایی و سازمان بهزیستی, متصدی ساماندهی آموزش پیشدبستانی شدهاند.
پیش از تأسیس این نهادها، آموزش کودکان ناشنوا, تابع نظر و سلیقه شخصی مدیریت مراکز آموزشی بود، اما امروز نظام آموزشی با اصول و روشهای ویژه نهادینه شده است و تصمیمگیریها در صلاحیت یک شورای دولتی به نام شورای عالی سازمان آموزش و پرورش استثنایی به ریاست وزیر آموزش و پرورش است.
در نظام آموزشی جدید, والدین نقش مهمی دارند و باید توجیه شوند تا برقراری ارتباط کودکان را با استفاده از گفتار و لبخوانی و اشارات طبیعی آسان کنند. توسعه مؤسسات آموزشی به ویژه دوره پیشدبستانی برای کودکان ناشنوا در همه نقاط دور و نزدیک و حتی در روستاها بخشی از راهکار برای نهادینهسازی نظام آموزشی نوین است.
آموزش کودکان ناشنوا, از مهمترین موضوعاتی است که باید به آن پرداخت. کودک ناشنوا با طی آموزش در خانه و مراکز پیشدبستانی تا پایان دوره راهنمایی قادر میشود برای گذراندن امور عادی زندگی خود, از گفتار نسبتاً واضح و قابل فهم و یا لااقل سواد خواندن و نوشتن مناسبی استفاده کند. برای تأمین این هدف، این برنامهها از سوی مراکز ناشنوایی در چند سال اخیر, مورد توجه قرار گرفته است: اصطلاح تلفظ و گفتاردرمانی ارزان در مورد کودکانی که استعداد و توان گفتار قابل توجهی دارند؛ آموزش خواندن و فهمیدن و نوشتن زبان فارسی؛ تهیه کتب آموزش زبان فارسی مثل یک زبان بیگانه در حدود امور جاری زندگی روزانه؛ تهیه یک فرهنگ لغت فارسی با اِعراب و تصویر.
غیر از آموزش، ناشنوایان, نیاز به پرورش نیز دارند. از این رو، برنامههایی برای کمک به تأمین سلامت روحی و جسمی، تقویت شخصیت و اعتماد به نفس و ارتقای فرهنگی آنها در نظر گرفته شده است. اجرای برنامههای بازدید از مراکز مهم صنعتی یا محلهای طبیعی, نیز گردش و ورزش ناشنوایان, به عنوان روشهای پرورشی مطرح شده است.
در شرایط کنونی ایران، اولویت با اصلاح توسعه متون درسی و به کارگیری شیوههای جدید تربیتی با استفاده از تجربیات کشورهای پیشرفته است.
روابط اجتماعی: در گذشته تنها راه ارتباط ناشنوایان, روبهرو شدن با آنان و مشاهده اشارات طبیعی و شنیدن صداهای نامفهوم آنان بود. ولی امروز, شمار ناشنوایان با گفتار نسبتاً واضح و قابل فهم, قابل توجه است و افزون بر این, ناشنوایان به آسانی میتوانند با بهرهگیری از دستگاه دورنگار با هر نقطه از جهان, ارتباط کتبی داشته باشند. دیگر وسایل و روشهای جدید به کمک ناشنوایان آمده تا آنها ارتباطات خود را به آسانی انجام دهند.
دیدگاههای عمومی این بود که ناشنوایان, موجودات نگونبختیاند که در بدترین حالت, مورد تمسخر, و در بهترین حالت, مورد ترحم دیگران باید قرار گیرند؛ اما با توجیه عمومی، دیدگاه مردم عوض شد و امروزه شخصیت و حقوق انسانی آنها پذیرفته و محترم شمرده میشود. خود ناشنوایان, با تحصیلات دانشگاهی و کسب موفقیت در رشتهها و مشاغل مختلف ثابت کردهاند که میتوانند با بهرهگیری از استعدادهای خود و آموزش مناسب, عناصر مفیدی برای اجتماع باشند.
تمام این پیشرفتها مدیون مساعدت فرهنگی مردم، و کوشش و تلاش مداوم اشخاص علاقهمند و مسئولانی است که بعضاً از این دنیا رفتهاند و بعضاً در بازنشستگی به سر میبرند و یا هنوز, اشتغال دارند.
با وجود این پیشرفتها، هنوز ناشنوایان و مراکز ناشنوایی درصدد رسیدن به وضعیت بهتراند و گاه در رسانهها مشکلات, نارساییها, نیازها و خواستههای خود را مطرح میکنند, تا با نقد حال, به پیشرفتهای بیشتر برای آینده دست یابند.
تأمین اجتماعی: چند دهه گذشته، جامعه و دولت, در زمینه آموزش و رفاه بهزیستی ناشنوایان و سایر معلولان, برای خود, مسئولیتی قائل نبود. با تأسیس سازمان رفاه و بهزیستی در سالهای گذشته و تأسیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور در سالهای اخیر، امروز, این دو سازمان به موجب قانون، مسئول همه امور ناشنوایان شدهاند.
استفاده از سمعک به عنوان ابزار ضروری برای برخی از ناشنوایان در گذشته معمول نبود یا قدرت مالی خرید آن را نداشتند، ولی با تأمین بودجه توسط این سازمانها سمعکهای نسبتاً قویتر و پیشرفتهتر، در اختیار بسیاری از ناشنوایان گذاشته شد و آنها میتوانند صداها را بشنوند.
بعضی از کارشناسان مسائل ناشنوایان برای رفع معضلات یا کاستن از حجم مشکلات کنونی, توصیه کردهاند: همه نوزادان، سنجش شنوایی شوند. حتی والدین با آموزش مختصری بتوانند با وسایل عادی تشخیص دهند نوزادانی که به صدا واکنش نشان نمیدهد, تحت مراقبتهای پزشکی قرار گیرند تا درمان شوند یا از ابتدا برخورد مناسبی با آنها بشود. به نظر میرسد با تأمین یک دستگاه پیشرفته سنجش شنوایی نوزاد در مرکز هر استان, شناسایی کودکان ناشنوا در زمان نزدیک به تولد آنها در تمام سطح کشور, ممکن شود.
رسانهها: یکی از فعالیتها که در دهههای اخیر همواره رو به رشد بوده است، تخصیص ساعاتی از رسانههای دیداری ـ شنیداری همگانی به ناشنوایان است. رادیو و تلویزیون مهمترین آنها است. اما رادیو به دلیل ماهیت صوتی آن نمیتواند مورد استفاده همه ناشنوایان قرار گیرد. ولی تلویزیون با تلاشهای خود ناشنوایان و مؤسسههای ناشنوایی رشد خوبی در این زمینه داشته است. در بخشهای خبر، گزارش، فیلم و سریال زبان اشاره و زیرنویس بیشتر و گسترش یافته، از این رو، استفاده ناشنوایان از این رسانه افزونتر شده است.
در تلویزیون سالهاست که در روزهای جمعه، برنامه اخبار برای ناشنوایان با اشاره، اجرا میشود و افزون بر این، چند سال است که مستمراً بعضی برنامههای تلویزیونی را یک اشارهگر برای ناشنوایان ترجمه میکند. با این همه، حق ناشنوایان در استفاده از اشاره، کاملاً رعایت نشده و بهبود کیفیت و زندگی ناشنوایان توسعه استفاده از اشاره را ایجاب میکند.
در عرصه روزنامهنگاری، اولین نشریه ناشنوایی به دست باغچهبان منتشر شد، هم اکنون مجله مجله سکوت به دست ناشنوایان مشهدی منتشر میشود. مجله تعلیم و تربیت استثنایی هم مقالات و گزارشهایی در زمینه مسائل ناشنوایان دارد.
در عرصه اینترنت، مؤسسه فرجام جام جم در صدد تأسیس پایگاه اینترنتی و بانک اطلاعات ناشنوایان در این پایگاه است.
مؤسسهها و نهادها: رشد و توسعه امور ناشنوایان در ایران مقارن با تأسیس نهادها و مراکز ناشنوایی بوده است. این مؤسسهها به دو دسته تقسیم میشوند. دولتی و خصوصی. مراکز غیردولتی را افراد نیکوکار برای اهداف غیرانتفاعی تشکیل دادهاند. این مراکز دارای کارنامه حجیمی از کارهای خدماتی و آموزشی و … برای ناشنوایان ایراناند.
کانون ناشنوایان ایران, یکی از نخستین مؤسساتی است که در جهت امور رفاهی و اجتماعی ناشنوایان قدم برداشت. این کانون در ۱۳۳۹, به همت خود ناشنوایان ایجاد گردید و حمایت از تمام ناشنوایان را در تمام مراحل, به عهده گرفته است. از آنجا که همه اعضای اصلی و همچنین هیئت مدیره این کانون (غیر از دبیر کل) را ناشنوایان تشکیل میدهند، یکی از مؤسسات کمنظیر, نه تنها در ایران، بلکه در جهان است.
جمعیت حمایت از کودکان کرولال, دیگر مؤسسهای بود که برای خدمت به ناشنوایان به وجود آمد. این جمعیت, گرچه نام کلی حمایت از کودکان کرولال را بر خود نهاده بود؛ ولی منحصراً کمک مالی به مدرسه خاصی را انجام میداد و امروزه فعالیتی ندارد.
سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران نیز، از جمله مؤسسات رفاهی بود که در ۱۳۵۰, برای انجام دادن امور رفاهی و کاریابی ناشنوایان, ایجاد گردید. فعالیت این سازمان که در آغاز, زیر نظر وزارت بهداری و بهزیستی انجام میگرفت, بعدها با ایجاد سازمان بهزیستی کشور، که وظیفه کمک به تمام کسان استثنایی را به عهده داشت, در سازمان بهزیستی ادغام گردید.
نهادهای ناشنوایی, در سالهای اخیر با کارشناسیها به طرحها و تدبیرهایی رسیده و اجرا کردهاند. برخی از این اصول که در سالهای اخیر, جدی گرفته شده عبارتاند از: پذیرش ناشنوایی و آمادگی مقابله با مشکلات؛ پرهیز از شرم به دلیل ناشنوا بودن؛ مشروعیت ارتباط کامل, یعنی استفاده از همه وسایل تفهیم و تفاهم؛ الزام به تلاش و کوشش شخصی برای کسب توانایی بیشتر و زندگی بهتر؛ اتکا به خداوند با امید و اطمینان به نتایج حاصل از پیشرفتهای علمی. این نهادها، طرحهای اجرایی و تصمیمگیریهای خود را مبتنی بر اصول فقه به انجام میرسانند.
توسعه فعالیتها: ناشنوایان ایران در دو دهه اخیر گامهای بلندی در عرصههای جهانی برداشتند و با جدیت فرصتها و امکانات موجود جهانی را شناسایی و از آنها بهره گرفتهاند. مثلاً در عرصه ورزش، ناشنوایان، در سالهای اخیر, اقدامات مؤثر و ارزندهای انجام دادهاند. تشکیل المپیک مخصوص ورزشهای ناشنوایان در عرصه بینالمللی، و ایجاد فدراسیون ورزشهای ناشنوایان در داخل کشور، از جمله اقدامات مؤثر قرن در امر ورزش ناشنوایان ایران است. تیمها و گروههای ورزشی آنان در داخل در رشتههای مختلف ورزشی توسعه یافته و در خارج هم به موفقیتهای چشمگیر دست یافتهاند. در حوزه پژوهش و آموزش نیز به مدارج عالی دست یافتهاند.
حقوق اساسی و اجتماعی: با شکلگیری نظام حقوقی در ایران در دوره جدید، قوانینی هم مربوط به ناشنوایان تصویب شده است. این حقوق, به اختصار این گونه است:
در عرضه حقوق اساسی, این قوانین تصویب شده است: با توجه به بند چهارده اصل سوم و اصول نوزدهم و بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران, ناشنوایان مانند سایر افراد ملت, در برابر قانون, برابرند, در حمایت قانون قرار دارند و از حقوق مساوی برخوردارند و هیچ یک از اصول قانون اساسی, ناشنوایان را از حقوق اساسی مقرر برای سایر افراد ملت, محروم نکرده است. اما در برخورداری عملی ناشنوایان از حقوق اساسی, سه مورد مهم زیر, قابل توجه است:
حق برخورداری از آموزش ویژه: چون ناشنوایی مانع آموزش کودکان ناشنوا از راه عادی است, برای تأمین آموزش کودکان ناشنوا و ایجاد فرصت برابر برای استفاده آنها از حق آموزش، ماده واحده قانون عادی تشکیل سازمان آموزش و پرورش استثنایی مصوب ۲۱ آذر ۱۳۶۹ مجلس شورای اسلامی میگوید که با توجه به اهمیت و ویژگیهای توانبخشی، آموزش و پرورش کودکان و دانشآموزان استثنایی, اعم از نابینایان، نیمهبینایان، ناشنوایان، نیمهشنوایان و…, تأسیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی را مقرر داشته و اساسنامه این سازمان, در ۲۹ مرداد۱۳۷۰ به تصویب کمیسیون آموزش و پرورش مجلس شورای اسلامی رسیده است و با توجه به مجموع مقررات یاد شده, آموزش ویژه کودکان ناشنوا در مدارس مخصوص ناشنوایان و یا در کلاسهای مخصوص ناشنوایان در مدارس عادی, حق مسلم کودکان ناشنواست.
حق برخورداری از آموزش عالی: با وجود اینکه چند سال است شمار قابل توجهی از جوانان ناشنوا به مؤسسات آموزش عالی راه یافته و دانشآموخته شدهاند و یا به تحصیل در این مؤسسات, اشتغال دارند, ولی در نظر گرفتن مشکلات این قبیل دانشجویان در رقابت و مسابقه ورودی با دانشجویان شنوا و نیز در دوره آموزش عالی، جا دارد که برای تأمین فرصت علمی آموزش آنان در برابری با دانشجویان شنوا در ورود به مؤسسات عالی آموزش، برای داوطلبان ناشنوا, سهمیهای مقرر گردد و برای برخورداری از این سهمیه, مسابقه ورودی بین ناشنوایان باشد و افزون بر این, آموزش دانشجویان ناشنوا در کلاسهای خاص و یا یک مؤسسه خاص یا قسمت خاصی از مؤسسات موجود, متمرکز شود که مشکل ارتباطی آنها در استفاده از دروس استادان با استفاده از تعداد کمی رابط زبانِ اشاره, مقدور گردد.
حق اشتغال و استخدام: تبصره یک قانون الزام دولت, برای استخدام ده درصد از پرسنل مورد نیاز خود از بین جانبازان انقلاب اسلامی و بستگان, مصوب سوم بهمن ۱۳۶۴ است. در قانون دیگری فرصت اشتغال معلولان از جمله ناشنوایان با سایر افراد ملت در نظر گرفته شده و یک سهمیه سه درصدی برای تأمین پرسنل مورد نیاز مؤسسات دولتی را به معلولان, اختصاص داده است. ولی در مورد اجرای این قانون, هیچ اطلاع و آماری منتشر نشده است و به نظر میرسد آییننامه اجرایی این قانون, نیازمند تجدیدنظر باشد. برای تأمین فرصت اشتغال ناشنوایان در بخش خصوصی هم هیچ تمهیدی وجود ندارد.
حق تشکیل جمعیت: ناشنوایان با تشکیل کانونهای خاص خود در نقاط مختلف کشور, از حق تشکیل سازمان (موضوع اصل بیست و ششم قانون اساسی) برخوردارند.
حق انتخاب شدن به نمایندگی مجلس شورای اسلامی: به موجب بند شش ماده ۲۸ قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی, مصوب هفتم آذر ۱۳۷۸, نابینایی و ناشنوایی و ناگویایی, مانع ثبتنام برای انتخاب شدن به نمایندگی مجلس شورای اسلامی است. بعضی حقوقدانان به دفاع از ناشنوایان برخاسته و نوشتهاند: اگر نابینا یا ناشنوایی واجد شرایط مورد اعتماد اکثریت رأیدهندگان یک حوزه انتخابیه باشد, نابینا با کمک یک منشی, و ناشنوا با کمک یک رابط زبان اشاره, خواهد توانست وظایف نمایندگی خود را انجام دهد و اگر با وجود این امکان, نمایندگی آنها برای انتخابکنندگان رضایتبخش نباشد, به آنها رأی نخواهد داد. بنابراین نادیده گرفتن این حق اساسی ناشنوایان و نابینایان, لزومی نداشته است؛ زیرا به موجب شرط سه ماده ۲۷ قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی, انتخابکنندگان باید عاقل باشند.
در عرصه حقوق مدنی, این موارد مهم, تصویب شده است: به موجب ماده ۹۵۶ قانون مدنی, اهلیت برای دارا بودن حقوق, با متولد شدن انسان, شروع و با مرگ او تمام میشود و طبق ماده ۹۵۷ قانون مدنی, حمل مدنی متمتع از حقوق مدنی خواهد بود, لیکن هیچ کس نمیتواند حقوق خود را اجرا کند, مگر اینکه برای این امر, اهلیت قانونی داشته باشد.
طبق ماده ۱۲۰۷ قانون مدنی, اشخاص محجور (یعنی: صغار، اشخاص غیررشید و مجانین) از تصرف در اموال و حقوق مالی خود, ممنوع هستند و به مستفاد از مجموعه مواد یاد شده, مسلم است که ناشنوایان هم از تمام حقوق مدنی, متمتعاند و هم اهلیت اجرای حقوق خود را دارند و از جمله, از حقوق مدنی ذیل برخوردار:
حق انواع علاقه به املاک و اموال، حق انعقاد قرارداد خصوصی، حق انواع عقود و معاملات و ایقاعات, حق وراثت، حق انتخاب همسر و ازدواج، حق ولایت و حضانت، حق داشتن حساب بانکی، حق امضا و ثبت سند رسمی.
حق گرفتن گواهینامه رانندگی: ناشنوایانی واجد شرایط, حق دارند گواهینامه رانندگی بگیرند و با مشخص کردن وسیله نقلیه خود با آرم مخصوص ناشنوایان, رانندگی کنند.
حق استفاده از زبان اشاره: در تاریخ قانونگذاری کشور ما برای اولین بار مواد ۱۹۲ و ۱۹۴ قانون مدنی, اشاره را به عنوان وسیله تفهیم و تفاهم, به رسمیت شناخته است. مواد یاد شده که جزء جلد اول قانون مدنی در تاریخ ۱۲۰۷ توسط مجلس قانونگزاری وقت, به تصویب رسیده به شرح زیر است: ماده ۱۹۲ قانون مدنی: «در مواردی که برای طرفین یا یکی از آنها تلفظ ممکن نباشد، اشاره که مبین قصد و رضا باشد, کافی خواهد بود».
ماده ۱۹۴ قانون مدنی: «الفاظ و اشارات و اعمال دیگر که متعاملین به وسیله آن, انشای معامله مینمایند, باید موافق باشد, به نحوی که احد طرفین, همان عقدی را قبول کند که طرف دیگر, قصد انشای آن را داشته است؛ والا معامله باطل خواهد بود»، و بعد از مواد یاد شده به موجب ماده ۶۴ قانون ثبت اسناد و املاک مصوب سال ۱۳۱۰ در تنظیم و ثبت اسناد اشاره به عنوان وسیله تفهیم و تفاهم, مورد قبول و تأکید قرار گرفت.
ماده ۶۴ یاد شده که تا کنون به قوت خود باقی است, به این شرح است: «در صورتی که طرفین معامله و یا یکی از آنها, کور یا کر و گنگ, بیسواد باشند, علاوه بر معرفی هر یک از اشخاص یاد شده باید به معیت خود, یک نفر از معتمدین خود را حاضر نماید. معتمد مزبور. در مورد اشخاص کر و گنگ, باید از جمله اشخاصی باشد که بتواند به آنها به اشاره, مطلب بفهماند…».
استفاده از رابط زبان اشاره, در مواردی که شاکی یا متهم, ناشنوا باشند, در مراجع انتظامی و قضایی به عنوان یک اصل, مقبول و معمول است.
بر اساس همین حق است که تلویزیون، در سالهای اخیر برنامههایی برای ناشنوایان با اشاره, پخش میکند.
مآخذ:
باغچهبان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بیتا؛ بهروز، ذبیح، «خط و فرهنگ»، ویژهنامه نشریه ایران کوده, ش ۸؛ پاکزاد, محمود, هیاهو در دنیای سکوت, چاپ دوم, تهران، سازمان چاپ و انتشارات, ۱۳۷۵, ص ۳۵-۳۸؛ تعلیم و تربیت استثنایی، شمارههای مختلف؛ شکست سکوت, ش ۲و۳ (پاییز ۱۳۸۱), ص ۴۰؛ ش ۲۶ (تابستان ۱۳۸۲), ص ۲۸ـ۲۹؛ فصلنامه کانون ناشنوایان ایران، شمارههای مختلف؛
Best, Harry, The Deafness and Deaf in the U. S. A., Macmilan com, 1943.
باغچهبان، جبار (عسکرزاده)، از پیشگامان فرهنگ و ادبیات کودکان، مبدع روش آموزش ناشنوایان در ایران و پایهگذار آموزش و پرورش پیشدبستانی.
در ۱۲۶۴ش. در ایروان، از ایالات قفقاز، به دنیا آمد. پدر بزرگش از اهالی تبریز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمهساز بود و در نقل داستانهای کهن و اشعار شاهنامه, تبحر داشت و مادربزرگش، بنفشه، زنی باکفایت، طبیب محل و شاعر بود. این دو، نقش مهمی در پرورش استعدادهای هنری و خلاقیت جبار داشتند.
تحصیلات جبار به شیوه سنتی و مکتبخانهای بود. او در پانزده سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و به حرفههای پدرش روی آورد. در ۱۲۸۴ به دلیل درگیریهای مذهبی، به زندان افتاد. در آنجا، هفتهنامه ملانهیب و سپس ملاباشی را منتشر میکرد و به کمک همبندش برای فروش به خارج از زندان میفرستاد. زندان, در افکار و معتقدات او تغییرات بنیادی پدید آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انساندوستی، فعالانه, وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد.
باغچهبان, آموزش و پرورش زنان و کودکان را مهم میشمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهانی به تدریس سرِخانه دختران میپرداخت. از نخستین آثار او برای کودکان، داستانهای منظوم قیزیللی یاپراق (برگ زراندود) و بایرامچلیق (مژدهرسانی عید) است. این آثار با نام جبار عسکرزاده، متخلص به «عاجز»، در ۱۲۹۰ش در ایروان, چاپ شد. وی در این دوران، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همکاری خود را با روزنامه فکاهی ملانصرالدین, آغاز کرد و در ۱۲۹۱ش به انتشار هفتهنامه فکاهی لکلک در ایروان پرداخت.
با آغاز جنگ جهانی اول و کشمکشهای خونین میان مسلمانان و ارامنه، وی ناگزیر به ترکیه مهاجرت کرد. در آنجا، نخست تحویلدار و سپس فرماندار شهر ایگدیر شد؛ ولی چندی بعد, ناگزیر به قفقاز بازگشت. وی در ۱۲۹۷ در شهر نوراشین، از توابع ایالت ایروان، مدرسهای تأسیس کرد که به علت آشفتگی اوضاع, دیری نپایید. باغچهبان در سال ۱۲۹۸ بر اثر شدت گرفتن خونریزیها در قفقاز، با خانواده خود به ایران آمد.
باغچهبان, خدمات فرهنگی خود را به عنوان معلم کلاس اول، در مدرسه احمدیه مرند, آغاز کرد و دیری نگذشت که شیوه کار و پیشرفت شاگردانش جلب توجه کرد. نخستین اثر او در ایران، نمایشنامه «خُُرخُر» است که برای شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا کرد. در این زمان، امتیاز تأسیس یک دبستان دخترانه را گرفت، ولی به سبب مخالفتهای متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.
وی در ۱۲۹۹ به دلیل حُسن شهرتش، با دعوت رئیس فرهنگ آذربایجان، به تبریز رفت و در آنجا به کار خود ادامه داد. در این زمان، با روش تازه خویش، تدوین کتاب سال اول را برای کودکان آغاز کرد. باغچهبان, برای تدریس مواد گوناگون درسی، وسایل دیداری و شنیداری ساخت و کتاب الفبای آسان را برای تدریس فارسی به ترکزبانان بزرگسال نوشت. وی با همکاری همسر و همکارش، صفیه میربابایی، موفق به تدریس دختران در کلاسهای مخصوص شد. وی در این زمان، جمعیت حمایت از معلمان و جمعیت تئاتر را تأسیس کرد و نمایشنامههایی انتقادی، از جمله «حیات معلمین و اِرکک خالاقیزی» (خاله قزی نر) را نوشت.
باغچهبان, در ۱۳۰۳ بنا به پیشنهاد رئیس فرهنگ آذربایجان، کودکستانی به نام «باغچه اطفال» در تبریز تأسیس کرد و نام خانوادگی خود را از عسکرزاده به باغچهبان تغییر داد. وی برای کودکان، بازیها، کاردستیهای جدید، تزیینات و صورتکهای گوناگون ساخت و شعر سرود و نمایشنامه نوشت و به یاری همسرش، که با موسیقی آشنا بود، در کودکستان, نمایشهای آهنگین اجرا کرد.
باغچهبان, در ۱۳۰۵ با توجه به حالات یک کودک ناشنوا در «باغچه اطفال», به فکر تدریس به ناشنوایان افتاد و کار تدریس به کرولالها را با آموزش به سه پسر ناشنوا آغاز کرد. باغچهبان در آموزش ناشنوایان, هیچ گونه تجربه قبلی یا دسترسی به کتاب یا مقالاتی در این باره نداشت. او در پرتو تجربه شخصی، به نقش مهم حس باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. او صداهای زبان فارسی را به دو دسته حنجرهای (واکدار) و تنفسی (بیواک) و هر یک از این دو گروه را به ممتد و غیرممتد, تقسیم کرد. وی «الفبای دستی گویا» را، که در نوع خود در جهان بینظیر است، بر پایه ویژگی صداها و شکل حروف ابداع کرد. در این الفبا، بر خلاف بعضی الفباهای دستی دیگر، از یک دست استفاده میشود. این نشانهای دستی، ضمن اینکه کمک به لبخوانی است، وسیلهای برای تعلیم و اصلاح تلفظ نیز هست.
باغچهبان به رغم خدمات فرهنگیاش، مجبور به ترک تبریز شد و در سال ۱۳۰۶ به دعوت رئیس فرهنگ فارس به شیراز رفت و در همان سال، کودکستان شیراز را تأسیس کرد و به نوشتن شعر، چیستان و نمایشنامههای گوناگون پرداخت. از آن میان، مجموعه شعر زندگی کودکان و نمایشنامه «گرگ و چوپان» را در سال ۱۳۰۸ و نمایشنامه «پیر و ترب و خانم خزوک» را در ۱۳۱۱ به صورت مصور چاپ کرد و وسایل و بازیهای گوناگونی برای پرورش حافظه، حواس و اندامهای تکلم ساخت. برنامه کودکستان او شامل ورزش، گردش در کوه و صحرا، تمرین رختشویی، تعلیم بنّایی، خشتزنی، مجسمهسازی، کار بافتنی، آداب معاشرت و… بود. در همین زمان، کار تئاتر را نیز ادامه داد و با همکاری نصرالله شادروان، چندین نمایشنامه انتقادی را روی صحنه برد. از این رو میتوان گفت کار باغچهبان, دهه اول قرن چهاردهم, در کشور ما از نظر چگونگی آغاز آموزش و پرورش ابتدایی, آموزش کودکان استثنایی و ایجاد فرهنگ و ادبیات کودکان, برجستگی چشمگیری داشته است.
باغچهبان در پایان ۱۳۱۱ به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسهای برای پژوهشهای روانشناسی و تربیتی تأسیس کند که به دلیل نداشتن پشتیبانی مادی و معنوی از آن منصرف شد. در این ایام، ناگزیر مدت کوتاهی در یک کارخانه سیگارپیچی مشغول به کار شد.
در آذر ۱۳۱۲ باغچهبان با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، نخستین کلاس ناشنوایان را در مطب دوستش، با یک شاگرد دایر کرد. شمار شاگردان به تدریج به پنج تن افزایش یافت. در پایان سال تحصیلی، وزارت فرهنگ، با احساس رضایت از نتیجه آموزش ناشنوایان، بودجه ماهیانهای به مبلغ چهل تومان برای دبستان مقرر داشت و دبستان کرولالها رسماً آغاز به کار کرد. باغچهبان در همان سال، تلفن گنگ یا سمعک استخوانی را اختراع کرد و به ثبت رسانید. این سمعک، وسیله انتقال صوت از طریق دندان به مرکز شنوایی است.
در ۱۳۱۴ وزارت فرهنگ دستور تعلیم الفبای او را منتشر کرد که امروز نیز از روش پیشنهادی باغچهبان در کلاسهای دبستانی و بزرگسالان استفاده میشود. در ۱۳۲۲ با کمک افراد خیّر، جمعیت حمایت کودکان کرولال و کور را در تهران تأسیس کرد که در تیر ۱۳۲۳ به ثبت رسید و بعدها کلمه کور از عنوان آن حذف شد. در بهمن همین سال، ماهنامه زبان را منتشر کرد و در آن، روش تازه خویش را در اختیار آموزگاران کلاس اول گذاشت. او در همین سال، کتابهای اول دبستان و کتاب سرباز را با روشی تازه منتشر کرد.
در اسفند ۱۳۲۸ به کوشش باغچهبان اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و مهارت شغلی، که روش شفاهی توأم با الفبای دستی گویا بود، تهیه و به تصویب رسید. او در ۱۳۳۰ کانون کرولالها را پایهگذاری کرد. در ۱۳۳۲ نخستین کلاس تربیت معلم ناشنوایان را با همکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، نخستین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنایی برداشته شد.
در ۱۳۴۳ کتاب حساب را برای کودکان ناشنوا و روش آموزش کرولالها را بری آموزگاران نوشت. در کتاب اخیر، ضمن توضیح آواهای زبان فارسی و روش آموزش تلفظ و لبخوانی، اصول زبان مصور را به تفصیل شرح داده است. زبان مصور، مجموعه علایم بصری است که با استفاده از آن میتوان ساختار زبان را به ناشنوایان آموخت. در همین زمان، «گاهنامه» را ساخت که وسیلهای بصری برای آموختن چگونگی بلند و کوتاه شدن روزهاست.
آموزشگاه باغچهبان در زمان حیات وی، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجرای برنامه تربیت معلم ناشنوایان، مدارس و کلاسهای ویژه و هنرستانها و خدمات ویژه، از جمله دورههای تربیت رابط ناشنوایان، در تهران و شهرستانها تأسیس شد و ناشنوایان به مراکز آموزش عالی راه یافتند.
باغچهبان در اواخر عمر، «جمعیت سلام» یا «گرامیداشت» را با نیت تشویق مردم به تجلیل از نیکوکاران در زمان حیاتشان، تأسیس کرد و جزوه آدمی اصیل را در این باره منتشر ساخت.
از کتابهای شعر و نمایشنامه و داستانهای کودکانه باغچهبان به زبان فارسی، نُه اثر به چاپ رسیده است. از جمله آثار چاپ نشده او در این حوزه، نمایشنامه آهنگین مجادله دو پری است. همچنین در روشهای تدریس خواندن، نوشتن و آموزش ناشنوایان، سیزده اثر وی منتشر شده است. آثار او به زبان ترکی، دوازده کتاب است که از آن میان، ترجمه رباعیات خیام، به نام رباعیات آذری خیام، ارزش خاصی دارد. رباعیات باغچهبان، که در ۱۳۳۷ به چاپ رسید، آیینه افکار و فلسفه زندگی اوست. باغچهبان در چهارم آذرماه ۱۳۴۵ درگذشت.
ثمینه باغچهبان
خدمات آموزشی ناشنوایان
بر اثر تلاشهای پیگیر باغچهبان، آموزش و پرورش ناشنوایان که به همت او در ۱۳۰۵ش. در شهرهای تبریز آغاز شده بود، ریشه گرفت؛ آموزشگاه ناشنوایان باغچهبان گسترش یافت و برنامههای تربیت معلم ناشنوایان که یکی از بزرگترین آرزوهایش بود، رسمیت و توسعه یافته است. از این رو، همه شاگردان ناشنوای باغچهبان، در روز چهارم آذر ماه برای بزرگداشت و تجلیل از این پدر مهربان و معلم یگانه، بر مزار او میروند و با نثار گل و یاد خدمات و محبتهایش، از او قدردانی میکنند.
باغچهبان در طول حیات، با تلاش فراوان توانست امور آموزشی و پرورشی ناشنوایان را بنیانگذاری و نهادینه کند و روش ویژهای ابداع کند.
او معتقد بود چون زبان مجموعهای از علامتهای شنیداری است، نمیتواند برای یک فرد ناشنوا بدون یاری نشانههای دیداری قابل فهم باشد. همچنین از آنجا که صدای ناشنوا فاقد آهنگ و وزن و در نتیجه غیر طبیعی است، برای شنوایان، گفتار ناشنوا بدون یاری نشانههای بصری قابل فهم نیست؛ بنابراین لازم است که از تمام امکانات موجود برای رفع مشکل زبان آموزی و گفتارخوانی استفاده شود. جالب این است که این نظر باغچهبان شباهت بسیاری با فلسفه روش «ارتباط کلی» دارد که اکنون متداولترین و پرطرفدارترین روش در دنیاست.
راهی که مربیان ناشنوایان در کشورهای دیگر در بیست سال اخیر در آن گام نهادهاند، باغچهبان پنجاه سال پیش در ایران پیموده بود.
آری، باغچهبان بدون آگاهی از تحقیقات و تجارب دانشمندان اروپایی و امریکایی و فقط در اثر دقت و تجربه، روش ابداعی خود را ایجاد کرد که خود درباره آن میگوید:
از چشم برای دیدن چهره صورت/ با دست هنر آینهای ساختهام.
متأسفانه ده سال پس از مرگ باغچهبان، سطح آموزش ناشنوایان دچار اُفت و دستخوش تغییرات شدید ناشی از دخالت و نظریات شخصی و غیر منطقی مسئولان آموزشی آن زمان شد و روش شفاهی یا لبخوانی، جایگزین روش باغچهبان گردید و زبان اشاره که به حقیقت، زبان اول هر کودک ناشنواست، از سیستم آموزشی ناشنوایان ایران حذف شد.
روش شفاهی یا لبخوانی، که امروزه در مدارس استثنایی ما متداول است، مشکلات خاصی برای ناشنوایان ایجاد میکند؛ چرا که بسیاری از حروف و کلمات بر روی لبها تلفظ نمیشوند و بنابراین لبخوانی مهارت ویژهای میخواهد و به دقت بصری و ذهنی بسیاری نیاز دارد. افزون بر آن، استعداد لبخوانی در کودکان ناشنوا یکسان نیست؛ و به همین دلیل، مهارت در لبخوانی تنها برای معدودی از ناشنوایان با استعداد دستیافتنی است و بیش از هشتاد درصد بقیه ناشنوایان که استعداد کافی برای لبخوانی ندارند، قربانی این سیستم ظالمانه آموزشی میشوند. اما اگر آموزش لبخوانی همراه با زبان اشاره (که روش ارتباط کلی نام دارد) تدریس شود، به درک مفاهیم درسی ناشنوا کمک بسیاری خواهد کرد.
مزایای روش ارتباط کلی، با تحقیقات علمی و جامع در کشورهای پیشرفته ثابت شده است. از سوی دیگر، تصویب قطعنامهای مهم در حمایت از زبان اشاره و حقوق اولیه هر کودک ناشنوا در سازمان ملل (۱۹۹۴) و یونسکو و فدراسیون جهانی ناشنوایان (۱۹۹۵) نشاندهنده محکومیت روش ظالمانه لبخوانی است.
آری، اشاره و تکلم، مکمل یکدیگرند و گویی حرکات، جزء ذاتی و ضروری ارتباط هستند و بدون آن، ارتباط برقرار نمیگردد.
برای اینکه بتوان تا حد امکان، در انتخاب روش آموزشی از اشتباه پرهیز کرد، لازم است ناشنوایان را از دیدگاههای گوناگون، به گروههای مختلف تقسیم کرد و با توجه به ویژگیهای فردی، خانوادگی و امکانات آموزشی آنان، بیهیچ تعصب و با واقعبینی کامل، روشی را که عملاً میتواند برای آن شخص یا گروه سودمند باشد، اختیار کرد. باغچهبان روش آموزشی خود را بر اصول و ضوابط زیر مبتنی ساخته بود:
۱٫ تقسیم ناشنوایان از نظر میزان باقیمانده شنوایی به گروه نیمه شنوایان، ناشنوایان شدید، ناشنوایان مطلق و برنامهریزی ویژه برای هر دسته؛ ۲٫ تقسیم آنان از نظر هوش و قوای فکری به گروه تیزهوش، هوش طبیعی، کمهوش و تدبیر برای هر دسته؛ ۳٫ از نظر زمان وقوع ناشنوایی.
اما متأسفانه، امروزه بدون توجه به گوناگونی استعداد کودکان ناشنوا، آنان را به طور یکسان در حوزه آموزش روش لبخوانی قرار میدهند.
باغچهبان به ناشنوایان شخصیت بخشید و به آنان آموخت که روی پای خود بایستند؛ مستقل باشند، دنیای تاریک و سکوت خود را بشکنند و درد دل خود را بازگو کنند. امید است تجارب باغچهبان و دیگر پیروان او تداوم یابد.
روزبه قهرمان
کتابشناسی جبار باغچهبان
آثار جبار باغچهبان دارای اهمیت و جایگاه تأثیرگذاری در فرهنگ ناشنوایی است. غیر از آثار باغچهبان، کتابها و مقالات درباره او نیز فهرست شده تا پژوهشگران به آسانی به اطلاعات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند.
کتابهای باغچهبان: اساسنامه جمعیت حمایت کودکان کرولال و کور، بیجا، بینا, ۱۳۳۹؛ اساسنامه دبستانهای کرولال تهران، تهران، وزارت فرهنگ, ۱۳۳۸؛ اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا، تهران، علمی, ۱۳۲۷؛ الفبا، تصویرگر لیلی تقیپور، تهران، علمی, مجلس, ۱۳۲۷؛ الفبای آسان، تبریز، کتابخانه خورشید, ۱۳۰۴ ش؛ الفبای خودآموز برای سالمندان، تهران، علمی, ۱۳۲۶؛ الفبای باغچهبان، تهران، وزارت فرهنگ, ۱۳۲۹؛ الفبای سربازان، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران, ۱۳۳۴؛ بابا برفی، نقاشی آلن بایاش، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان, ۱۳۵۲؛ بابا برفی صفحه گرامافون، موسیقی از احمد پژمان، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان, ۱۳۵۱؛ بابا برفی فارسیـ عربی، نقاشی از آلن بایاش، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان, ۱۳۶۳؛ بادکنک تصویرگر لیلی تقیپور، تهران، بینا, ۱۳۲۴؛ برنامه یک ساله آموزگار در کلاس اول، تهران، وزارت فرهنگ, ۱۳۲۹؛ پروانه نین کتابی، ناغلیدان پای, تهران، بینا, ۱۳۲۶؛ پیر و ترب, اتفاق، به کوشش میرزا مصطفی اسدالله خوانساری، شیراز، مطبعه سعادت, ۱۳۱۱؛ جوجه من برای کودکان ناشنوا، تنظیم ثمینه باغچهبان، دانشگاه آزاد ایران, ۱۳۵۸؛ حساب, تهران، بینا, ۱۳۴۴؛ خانم خزوک نمایشنامه، شیراز، مطبعه سعادت, ۱۳۱۱؛ خرخر نمایشنامه، مرند، بینا, ۱۳۲۹؛ درخت مروارید، تهران، علمی, ۱۳۳۷؛ دستور تعلیم الفبا، وزارت فرهنگ, مهر, ۱۳۱۴؛ رباعیات آذری خیام، ترجمه جبار باغچهبان، تهران، بینا, ۱۳۳۴؛ رباعیات باغچهبان، تهران، بینا, ۱۳۳۴؛ روش آموزش کرولالها, تهران، بینا,۱۳۴۳؛ زندگی کودکان، برای کودکستانها و مطالعه اطفال ابتدایی، شیراز، مطبعه سعادت، ۱۳۰۸؛ زندگینامه جبار باغچهبان, بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران به قلم خودش، تهران، مرکز نشر سپهر, ۱۳۵۶؛ عروسان کوه، تصویرگر لیلی تقیپور، بیجا، بینا, بیتا؛ علم آموزش، برای دانشسراهای مقدماتی پسران و دختران، تهران، علمی, ۱۳۳۰؛ کتاب اول ابتدایی، تهران، علمی, ۱۳۳۰؛ کتاب اول ابتدایی، بیجا، بنگاه مطبوعاتی سعادت, ۱۳۳۵؛ گرگ و چوپان، برای نمایش در کودکستانها و قرائت شاگردان مبتدی، شیراز، مطبعه سعادت, ۱۳۰۸؛ مجادله دو پری نمایشنامه، شیراز، بینا, ۱۳۰۷؛ من هم در دنیا آرزو دارم، بیجا، بینا, بیتا.
مقالههای باغچهبان: انتقاد بر کتاب الفبا: انتقاد چهارم در چگونگی شکلها، آموزش و پرورش, ش ۳-۴ (خرداد و تیر ۱۳۲۰): ۷۳-۷۴؛ ش ۷-۸ (مهر و آبان ۱۳۲۰)، ۴۴-۶۸؛ پیام به آقای صدیق وزیر فرهنگ. زبان, س۱, ش۱ (بهمن ۱۳۲۳): ۱۵-۲۱؛ خانم خزوک یا انتخاب رفیق، سپیده فردا, س۲, ش۹ (دی ۱۳۳۳): ۴۳-۴۸؛ درک و تشخیص خواص عمل در پرورش روح، آموزش و پرورش, س ۱۲, ش ۶-۵ (مرداد- مهر ۱۳۲۱)، ۷۹-۹۴؛ ش ۸-۱۱ (آبان- بهمن ۱۳۲۱)، ۷۵-۷۷؛ مأخذهای علمی متد من, انواع حافظه و فهم، سپیده فردا, ش ۷-۸ (فروردین ۱۳۳۶)، ۴۶-۴۸؛ ماده تاریخی از انحلال کودکستان شیراز، زبان, س ۲, ش ۱۲ (فروردین ۱۳۲۵)، ۱۷؛ متد باغچهبان و مأخذهای قوانین علمی آن، سپیده فردا, ش ۹ (دیماه ۱۳۳۹).
دست نوشتههای چاپ نشده باغچهبان: آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی، (جزوه چاپی)؛ اشعار کودکانه, اشعار اجتماعی؛ الفبای گویای باغچهبان، (کارت تصویری)؛ برنامه کار باغچه اطفال و کودکستان شیراز، (تایپ نشده)؛ پری عیش و پری زحمت، شیراز، ۱۳۱۰، (چاپ نشده)؛ دختر خاله (گل صنم)، تبریز، ۱۳۰۶؛ دستور بازیچه دانش، ۱۳۱۲؛ ده سروده کودکستانی، با آهنگهای گردآوری شده توسط ثمین باغچهبان، ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۰ شیراز؛ جهانگیر لیک نمایشی یا خود تیمورلنگ یا ببر پرده وحشت لی فاجعه (نمایشنامه)؛ ربالنوع سعادت (نمایشنامه)، با همکاری نصرالله قوامی، شیراز، ۱۳۰۶-۱۳۱۱؛ شیخ شامل نهضتیندن (نمایشنامه)، تبریز, ۱۳۰۳-۱۳۰۵؛ شیر و باغبان، شیراز؛ عشق بیناموس یا خود خائنه گادین (نمایشنامه)، تبریز، ۱۳۱۷؛ عید قربان (شعر)؛ فداکار معلم (نمایشنامه)، تبریز، ۱۳۰۰؛ فعالیتهای کودکستان تبریز.
انتشار نشریه: باغچهبان فعالیت روزنامهنگاری هم داشت و چند نشریه را تأسیس و اداره کرد و با چند نشریه همکاری داشت؛ مجله فکاهی لکلک، تأسیس در ۱۲۹۱؛ مجله هفتگی زبان, تأسیس بهمن ۱۳۲۳؛ عنوان دیگر این مجله زبان آموزگار بود.
آثار درباره باغچهبان (کتاب، مقاله در مجموعهها, دستنویس): اصلانی, محمدرضا، با زبان محبت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی, حوزه هنری, ۱۳۷۳؛ باغچهبان, ثمین، بخشی از نامه ثمین باغچهبان درباره سرودهای کودکستانی جبار باغچهبان (دستنویس)؛ باغچهبان, ثمین، چهرههایی از پدرم، استانبول، ۱۳۸۱, دستنویس؛ باغچهبان, ثمینه، «جبار باغچهبان», دانشنامه جهان اسلام, جلد اول؛ باغچهبان, جبار, زندگینامه خودنگاشت، تهران، نشر سپهر, ۱۳۵۶؛ درباره جبار باغچهبان, اثر آفرینان, جلد دوم؛ خسروشاهی, جلال، «جبار باغچهبان», دایرتالمعارف بزرگ اسلامی, جلد یازدهم؛ طاهباز, سیروس، «جبار باغچهبان», فرهنگنامه کودکان و نوجوانان, جلد ششم؛ قنبری, امید, زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان جبار باغچهبان, تهران, انجمن آثار و مفاخر فرهنگی, ۱۳۸۱؛ کیانوش, محمود، ادبیات کودکان ایران، لندن، ۱۹۹۰؛ گزارش تأسیس دبستان کرولالهای باغچهبان شماره دو، ۱۳۴۷, تهران، جمعیت حمایت کودکان کرولال, ۱۳۴۸؛ محمدی, فهیمه, احوال و دیدگاه جبار باغچهبان، تهران، پژوهشکده کودکان استثنایی، ۱۳۸۰؛ مجموعه آموزشی باغچهبان وابسته به جمعیت حمایت کودکان کرولال, تأسیس ۱۳۱۲, تهران، جمعیت جمایت کودکان کرولال, روابط عمومی, ۱۳۵۶؛ یوسفی, محمدرضا، باغچهبان, تهران، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزش, دفتر انتشارات کمک آموزش, ۱۳۸۰٫
آثار درباره باغچهبان (مقالات نشریات): «با زبان محبت»، نوشته محمدرضا اصلانی، کیهان بچهها, س ۳۳, ش ۵۶۳، ۲۲ آبان ۱۳۶۹، ۱۰- ۱۶؛ «باغچهبان, زبان گویای خاموشان», نوشته ابراهیم ابراهیمیان، اطلاعات، ۱ مرداد ۱۳۷۴، ص ۳, ۷, ۱۱؛ «باغچهبان کاشف دنیای ناشنوایان ایران»، نوشته مجتبی کاشانی، مجله یاوارن فرهنگی, ش ۱۶، زمستان ۱۳۷۵؛ «باغچهبان و خاطرههایش»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، اطلاعات ۲۳، اسفند ۱۳۷۲؛ «بنیانگذار آموزش و پرورش ناشنوایان, روزنامهنگار بود»، نوشته ثمینه باغچهبان، همشهری، ۲۰ اسفند ۱۳۷۳؛ «بهروز آغاز کرد یا باغچهبان»، نوشته محمدرضا بیگدلی، تعلیم و تربیت استثنایی, ش ۸، زمستان ۱۳۷۵، ص ۲-۳, ۴۲-۴۶؛ «به یاد جبار باغچهبان که خورشید خاموشان بود»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، اطلاعات، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۷۲؛ «جبار باغچهبان»، یغما، س ۱۹، ش ۱۹, آذر ۱۳۴۵، ص ۴۰۵؛ «جبار باغچهبان، هزار قصه»، ش ۱۰۴، ویژه نوروز ۱۳۶۹، ص ۱۴-۱۵؛ «جبار باغچهبان شمعی که هرگز خاموش نمیشود»، قدس، ۱۲ آذر ۱۳۷۶، ص ۷- ۳۷؛ «جبار باغچهبان و کودکان»، نوشته محمود احیایی، آرمان, ش ۸ و ۹، دی ۱۳۶۹، ص ۵۸- ۶۰؛ «جبار باغچهبان و مجله زبان»، نوشته ثمینه باغچهبان، مجله پر, ش ۱۱۰، اسفند ۱۳۷۳؛ «خورشید خاموشان, جبار باغچهبان»، نوشته احمد امیدوار، مجله استثنایی, ش ۶، اسفند ۱۳۷۴؛ «در سیرت یک مربی»، رشد آموزش راهنمایی تحصیلی, س ۵, ش ۱۶، بهار ۱۳۷۷، ص ۳۳۷؛ «حاصل یک فداکاری مداوم، کودکان کرولال در مدت سه ماه خواندن و نوشتن را میآموزند»، سپیده فردا, ش ۷ و۸ فروردین ۱۳۳۶، ص ۱۳۷؛ «سنت و نوآوری در ادبیات کودکان»، نوشته غلامرضا امامی، نشریه آموزشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان, ش ۲، مهر ۱۳۵۹، ص ۳-۶؛ «گزارش از کتابخانههای کودک باغچهبان», کتابخانه, ش ۹؛ «کانون پرورش فکری در خیابان وحیدیه, مقایسه دو کتابخانه کانون و کتابخانه خیام»، بریده جراید؛ «مردی با اندیشهاش نغمه زندگی را به قلم آورد»، خرداد، ۴ آذر ۱۳۷۸، ص ۴؛ «معلم بزرگ جهانیان سکوت و خاموشی», نوشته صمد آل رسول، اطلاعات، ۲۹ آذر ۱۳۷۱؛ «نگاهی به روش ترکیبی در سوادآموزی»، نوشته علی اصغر کاکو جویباری، رشد معلم, ص ۱۲, ش ۱، مهر ۱۳۷۲، ص ۳-۷, ۵۲-۵۶؛ «یادمان: شوشانیک خانزادی مربی پرتلاش کودکان»، نوشته آرسینه مار، دیروسیان، نامه مربی, ش ۹، پاییز ۱۳۷۷؛ «یادی از باغچهبان»، نوشته علی اصغر کاکو جویباری، غنچه, ش ۲، اسفند ۱۳۷۰، ص ۱۰-۱۶؛ «یادی از معلم دنیای سکوت، جبار باغچهبان»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، جمهوری اسلامی، ۷ آذر ۱۳۶۹، ص ۹٫
مآخذ:
باغچهبان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بیتا؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۱، مدخل باغچهبان؛ پاکزاد، محمود، هیاهو در دنیای سکوت، تهران، ۱۳۷۴؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۱، ص ۶۰۵-۶۰۷؛ زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان جبار باغچهبان, تهران, انجمن آثار و مفاخر فرهنگی, ۱۳۷۸, ص ۱۳۲-۱۴۲؛ شکوری، ابولفضل، فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، قم، عالمه، ۱۳۷۷؛ لطیفینیا، مهشید، ناشنوایان و باغچهبان، گنجینه اسناد، سال سوم، شماره ۱۰ تا ۱۱، تابستان و پاییز ۱۳۷۲، ص ۸۷-۹۱؛ محمدهادی، و زهره قابینی, تاریخ ادبیات کودکان ایران, تهران, نشر چیستا, ۱۳۸۳, ج ۶, ص ۶۳۳؛ وقاینی، زهره، تاریخ ادبیات کودکان ایران، تهران، نشر چیستا، ۱۳۸۲؛ یوسفی، محمدرضا، باغچهبان، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشی، ۱۳۸۰٫
محمد نوری
دایرتالمعارف ناشنوایی و ناشنوایان گالودت (Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness)، کتابی است به سبک دایرتالمعارف و مشتمل بر مقالات گوناگون در بررسی تاریخ ناشنوایی، شخصیتهای ناشنوا، مراکز و آثار علمی و دیگر مسائل مربوط به ناشنوایان به زبان انگلیسی.
این کتاب نخستین و مهمترین دایرتالمعارف است که حاوی انواع اطلاعات درباره جنبهها و ابعاد مربوط به جامعه ناشنوایان و مبتلایان به ضایعه شنوایی و فرهنگ ویژه آنان است.
این دایرهالمعارف در دانشگاه گالودت تدوین و چاپ شده است. گالودت تنها دانشگاه آزاد جهان برای ناشنوایان است. مقالات آن را سیصد کارشناس در تخصصهای جامعهشناسی، شنواییشناسی، حقوق، آموزش، روانشناسی، تاریخ و توانبخشی از سراسر جهان نوشتهاند. مطالب این مجموعه، منحصر به فرد بوده و بسیار کامل و مربوط به سراسر جهان است. البته اطلاعات امریکایی آن، بیشتر است. پس از آن، اطلاعات اروپایی، بیشترین حجم را دارد. ولی اطلاعات مربوط به کشورهای در حال توسعه، به ویژه خاورمیانه و جهان اسلام، بسیار کم است.
این مجموعه سه جلدیِ قطور و مفصل, شامل ۲۷۱ مقاله درباره زبان اشاره و دیگر روشهای ارتباطی، شنوایی، شنواییشناسی، انواع ضایعات شنوایی، انجمنها و مؤسسات و انتشارات مربوط به جامعه ناشنوایان، توانبخشی، اطلاعات جمعیتشناسی، دیدگاههای مذهبی، زندگینامه ناشنوایان صاحب شهرت، برنامههای آموزشی و وضعیت نهادهای ناشنوایی و موقعیت اجتماعی ناشنوایان در بیشتر کشورهای جهان است. مقالات مربوط به زبان ناشنوایی، به ویژه زبان اشاره، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و چندین مقاله، از مقالات نیم صفحهای تا مقالات سی صفحهای را به خود اختصاص داده است.
وجود مقالاتی درباره برنامههای ویژه ناشنوایان در بسیاری از کشورها، این کتاب را مفیدتر کرده است. زندگینامه فرهیختگان و تأثیرگذاران ناشنوا، یا خادمان ناشنوایان، در مقالات متعدد آمده است؛ به گونهای که ناشنوایان میتوانند این شخصیتها را الگوی زندگی خود قرار دهند. با احتساب مدخلهای فرعی، این دایرتالمعارف، حاوی هشتصد مقاله است.
ادبیات آن به گونهای است که هم برای متخصصان و هم دیگران مفید است؛ زیرا نوشتههای آن، روشن و واضح بوده و اطلاعات بسیاری با عبارات و مقالات کوتاه عرضه شده است.
مشخصات کتابشناختی این اثر به شرح زیر است:
Cleve, John Vickery Van (Editor), Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness (3Vols), 1st Edition, Mc Graw-Hill, 1987
گیتا موللی
قرآن، کرولال در، دیدگاههای قرآنی درباره گفتن و شنیدن.
آیات فراوانی از قرآن کریم، به مقولههای مربوط به شنیدن و گفتن یا فقدان آنها پرداختهاند و ذیل واژگان بَکْمْ (لال/ Dumb)، صَمّ (گنگ/ Deaf)، سَمْعْ (شنیدن)، اُذُن (گوش)، فَم (دهان)، لِسان (زبان)، کلام و تَکّلُم (سخن و سخن گفتن)، نُطق (گفتن) و مشتقات فعلی، اسمی و ترکیب آنها مطالبی آمده است و در آنها ابعاد شنوایی، گفتار، مسائل شنونده و گوینده یا گنک (کر و لال) تحلیل شده است.
آمار کاربردهای این اصطلاحات در قرآن قابل توجه است. برخی از نکات آماری در این زمینه این گونه است: صُم و بُکْم در کنار هم و با عطف به هم، پنج بار استعمال شده است؛ نیز بکم به صورت اَبْکَم یک بار آمده است(نحل، آیه ۷۶)؛ صَمّ (لال) با مشتقاتش، پانزده بار به کار رفته است. واژه اخرس و خَرِس که در فرهنگ عمومی عرب کاربرد فراوان دارد، در قرآن نیامده است.
مفاهیم و کاربرد واژگان: اصطلاحات ویژه ناشنوایی که در قرآن به کار رفته، همگی به یک معنا و دارای بار مفهومی یکسان نیست. در برخی آیات، همان معانی متداول در عرف مردم منظور شده است؛ برای نمونه، آیه ۷۸ سوره نحل تصریح میکند که انسان هنگام تولد از مادر چیزی نمیداند و با کمک گوش، چشم و قلب، آگاهی کسب میکند. سمع در این آیه به معنای شنیدن واقعی با گوش است. شنیدن و گوش در این آیه، همان معنایی است که در عرف ادیبان و عموم مردم به کار رفته است.
واژههای مربوط به شنوایی و ناشنوایی غیر از استعمال در معنای شنیدن صوت و سخن با گوش، در معانی دیگری هم به کار رفته است. سَمْع در آیاتی به معنای اطاعت استعمال شده است. سمع در قرآن، کاربردهای بیشتر دارد و ابعاد آن در آیات مختلف بیان شده است.
در فرهنگ فارسی، «حرفشنوی» اصطلاحی است که به معنای اطاعت به کار میرود. چنان که در کلام قصار «حرف شنیدن هنرست، حرف گوش کردن ادب است» همین مفهوم منظور شده است. در فرهنگ انگلیسی هم، گاه deaf (ناشنوا) به جای obstinate (معاند، غیر مطیع، لجوج) به کار میرود.
سمع به معنای درک و فهم نیز به کار رفته است: «سَمِعنا و اَطعنا»، فهمیدیم و اطاعت کردیم (بقره، آیه ۲۸۵) یا «سمعنا و عصینا»، فهمیدیم و عصیان کردیم (نساء، آیه ۴۶).
وقتی فاعلِ شنیدن خدا باشد، مانند «سَمعَ اللهُ قول الذین قالوا»، به معنای علم خداوند است. «بُکم» در آیه ۷۶ نحل، به معنای لال و در بسیاری از آیات به معنای نگفتن حرف حق و عدم اقرار به حقانیت مطلبی است. از جمله، آیه ۱۸ بقره دارای چنین معنایی است. این گونه افراد در قیامت هم، کرولالاند (اسراء، آیه ۹۷).
ویژگی کسانی که کرولال معنوی نه ظاهریاند، یعنی گوش و شنوایی یا قدرت تکلم دارند ولی در مقابل حق، قلبی شنوا و زبانی ناطق ندارند، در قرآن این گونه بیان شده است: فقدان تعقل (بقره، آیه ۱۷۱)؛ بودن در ظلمت (انعام، آیه ۳۹)، بدتر از حیوان (انفال، آیه ۲۲)؛ مشمول لعنت خدا (محمد، آیه ۲۳)؛ عدم توجه به آیات خدا (فرقان، آیه ۷۳).
«اُذُن» به معنای گوش و به عنوان ابزار شنوایی در چندین آیه به کار رفته است. مهم آن است که در هیچ کدام از این آیات، ناشنوایی و آسیبمندی گوش مذموم شمرده نشده، بلکه کسانی که به رغم داشتن گوش ظاهر، سخن حق را نمیپذیرند، مورد مذمت قرار میگیرند: چرا که گویی نمیشنوند (برای نمونه آیات ۱۷۹ و ۱۹۵ اعراف). از این آیات میتوان برداشت کرد که ناشنوایان اگر شنونده حق و مطیع ارزشهای قرآنی باشند، مقبول درگاه خداوندند.
همین نکته نیز از آیاتِ اَفْواه (جمع فم: دهان) به عنوان ابزار گویایی برداشت میشود. در آیهای آمده است: فقط با دهان اظهار رضایت نسبت به شما میکنند، در حالی که قلوب آنها ابا دارد. اینان فاسقاند (توبه، آیه ۸).
نگاه قرآن به ناتوانیهای انسانی متفاوت از تحلیلهای بشری است؛ زیرا در تحلیلهای عادی، فقدان قدرت شنوایی نوعی ناتوانی به شمار میرود، ولی قرآن اینها را مهم و اساسی ندانسته و حقشنوی را ارزش، و اجتناب از پذیرش حق را نقص و ناتوانی دانسته است.
از نظر قرآن، شرط و زمینه شنوایی، عقل و خردورزی (یونس، آیه ۱۰؛ انفال، آیه ۲۲) و تقوا (مائده، آیه ۱۰۸) است. کسانی که این ویژگی را نداشته باشند، هر چند دارای گوش ظاهری و قدرت شنیدن باشند، ولی در واقع نمیتوانند شنوایی از سخن حق داشته باشند. خود قرآن یادآور سوء برداشت عدهای بین شنوایی ظاهری و باطنی شده است و کسی را که میگوید «سخنان پیامبر(ص) را شنیدم» متوجه خطای خود کرده و به او تذکر میدهد که تو سخن ایشان را نشنیدهای (انفال، آیه ۲۱). از سوی دیگر کسانی که قدرت و استعداد شنیدن را ندارند، در قرآن به نامهای متفاوت معرفی شدهاند: مستکبران، که به دلیل خود بزرگبینی و عدم توجه به آیات الاهی، فاقد شنواییاند (لقمان، آیه ۷؛ جاثیه، آیه ۸)؛ تکذیبکنندگان آیات خداوند را «صم بکم» دانسته است (انعام،آیه ۳۹)؛ منافقان به کرولال ملقب شدهاند (بقره، آیه ۱۸)؛ کافران با اینکه ظاهراً صداهایی را میشنوند ولی کرو لالاند (بقره، آیه ۱۷۱). غیر از چهار قشر مزبور دو دسته لعنتشدگان (دورافتادگان از نعمتها) و غافلان نیز متصف به ناشنوایی و لال بودن شدهاند (محمد، آیه ۲۳؛ اعراف، آیه ۱۷۹). تیپشناسی ناشنوایان از نگاه قرآن با قشربندیهای متداول در جامعهشناسی ناشنوایی متفاوت است؛ زیرا قرآن فقط این شش گروه اجتماعی را بیبهره از شنوایی و گویایی واقعی معرفی میکند.
قرآن به روش یافتن شنوایی هم اشاره کرده است. در آیهای توجه به آیات طبیعی و شگفتیهای موجود در حیات انسانی را راهی برای شنوا شدن میداند (روم، آیه ۲۳). در آیه دیگری سیر و سیاحت در زمین، و خردورزی در عجایب خلقت را به عنوان زمینه شنوایی مطرح میکند (حج، آیه ۴۶). انسان با گذشتن از این راه و طی این مراحل میتواند هدایت واقعی را پذیرا گردد و دعوت انبیا را بپذیرد. ورود به این مرحله را نیز رهایی از مردگی و وارد شدن به حیات ارزیابی کرده است. (نمل، آیه ۸۰؛ روم، آیه ۵۳؛ فاطر، آیه ۲۲؛ انبیا، آیه ۴۵).
بالاخره در جامعهشناسی قرآنی برتری مردم از یکدیگر به سلامت جسمانی نیست، بلکه معیار، صحت نفسانی است. ناشنوایی خود به خود عیب نیست، بلکه ناشنواییِ حق و عدم اهتمام به ارزشهای معنوی، مذموم است. از این رو، معلولیت در نگاه قرآن، لبیک نگفتن به دعوت برای جهاد و عدم همراهی با امت برای مبارزه با کفار دانسته شده است (احزاب، آیات ۹ ـ۱۸)؛
شنوندگان و ناشنوایان: در قرآن، فاعل و مصادیق ناشنوایی یعنی ناشنوایان و گنگان معرفی نشدهاند؛ بلکه برخی روایات ذیل آیات مختلف، کسانی را به عنوان مصداق معرفی کردهاند. برای نمونه، مصداق ابکم در آیه ۷۶ سوره نحل را ابوجهل، و در روایت دیگر، هاشم بن عمر بن حارث، به دلیل دشمنی آنها با رسول اکرم(ص) و عناد آنان با آن حضرت دانستهاند.
اما کار سمع (شنیدن) را قرآن به چه کسانی نسبت داده است. غیر از خداوند که یکی از اسماء حسنای او «سمیع» است، شیاطین (شعراء، آیات ۱۹۲-۲۲۳)، اجنه (جن، آیه ۱) و ملایکه هم قدرت شنوایی دارند.
درباره شنوایی خداوند و مجردات دیگر، نظیر ملائکه، در بین متکلمان اختلاف است و با اینکه فرقههایی خداوند را دارای گوش میدانند، ولی شیعه، سمع در این آیات را به معنای علم، و سمیع را به معنای علیم تفسیر کرده است.
بعضی مفسران اعتقاد دارند که حضرت موسی(ع) در تکلم مشکل داشت. آیه «و احلل عقده من لسانی»؛ خداوندا، گره از زبانم بگشا (طه، آیه ۲۷) را نیز دلیل بر مشکلات گفتاری موسی(ع) گرفتهاند.
حقوق ناشنوایان: مسائل ناشنوایان در چند آیه بیان شده است. ماهیت ناشنوا در سوره نحل، آیه ۷۶ این گونه ترسیم شده است: به دلیل اینکه کرولالها قدرت هر کاری را ندارند و توانا به هر ادراکی نیستند، یا به عبارت دیگر، برخی آگاهیها که از راه گوش منتقل میشود، در ناشنوایان مختل است و نیز، لالها امکان بیان خواستههای خود را ندارند، از این رو، نیاز به مساعدت و تأمین اجتماعی دارند. همین آیه یادآور میشود که از لال به دلیل فقدان برخی تواناییها، نمیتوان انتظار چندانی داشت و باید متوجه بود که مأموریتها و سپردن کارها به آنها، سنجیده باشد.
مآخذ:
ابوحبیب، سعدی، المعوق والمجتمع فی الشریعه الاسلامیه، دمشق دارالفکر، ۱۹۸۲م؛ دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۳؛ راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، قم، اسماعیلیان، بیتا؛ طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی، تهران، محمدی، ۱۳۵۳؛ عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، بیروت، بیتا، ۱۹۹۴م؛ قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۵۳؛ مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دارالاحیاء للتراث العربی، بیتا؛
Webster’s School Thesaurus, USA, Merriam Webster, 1989, P. 417.
محمد نصر اصفهانی
گالودت، اداوارد ماینر (Edward Miner Galuadet)، خادم فرهنگ و فعال در آموزش و پرورش ناشنوایان.
در پنجم فوریه ۱۸۳۷ در هارتفورد کانتیکت، چشم به جهان گشود. کوچکترین فرزند در میان هشت فرزند خانواده بود. پدرش، توماس هاپکینز گالودِت، مؤسس و نخستین مدیر مدرسه ناشنوایان امریکایی در هارتفورد بود. مادرش، سوفیا فولر، ناشنوا و شاگرد توماس هاپکینز گالودت بود. توجه به سابقه خانوادگی، جای تعجب نیست که فعالیت گالودت در سرتاسر عمرش در زمینه آموزش ناشنوایان بود.
گالودت سیستمی ترکیبی را ارائه کرد که روشهای شفاهی را در مدرسههای شبانهروزی دستی امریکا جای میداد. او در زمانی از روشهای دستی حمایت میکرد که همه جهانیان به تدریس گفتاری روی آورده بودند. وی نخستین برنامه آموزشی را در سطح عالی ناشنوایان را در امریکا پایهریزی کرد و با تأسیس دانشکده گالودت، برنامه آموزش در مقاطع عالی را برای آموزگاران دانشآموزان ناشنوا تدارک دید. حساسیت شدید وی به نیازهای ناشنوایان و درک او از استعداد آنان برای پیشرفت تحصیلی، او را در تاریخچه آموزش ناشنوایان امریکا ممتاز و برجسته میکند.
سالهای نخستین: گالودت قصد نداشت آموزگار ناشنوایان شود، بلکه نخست تصمیم داشت تاجر شود. دوازده ساله بود که پدرش برای نخستینبار از او درباره برنامههایش برای آینده پرسید و ضمناً پیشنهاد کرد که کار با ناشنوایان، زندگی رضایتبخشی را فراهم میآورد, و همچنین باعث رضایت و خشنودی شخصی نیز میگردد. گالودت پاسخ داد که تصمیم و آرزو ندارد به دانشکده برود و بیصبرانه منتظر این است که پس از به پایان رساندن دوره دبیرستان, به عالَم تجارت وارد شود. پدرش اظهار داشت تاجر شدن هیچ اشکالی ندارد، اما به او هشدار داد هیچگاه سراغ بانکداری نرود, چرا که کاری مملو از محدودیتهاست.
اندکی پس از این ماجرا و در دهم سپتامبر ۱۸۵۱ پدر او درگذشت و او با کارمندی در بانک فونیکس هارتفورد مخارج خود را تأمین میکرد. خیلی زود او به حقیقت حرفهای پدرش پی برد و تصمیم گرفت برای تکمیل تحصیلاتش به دانشکده ترینیتی در هارتفورد برود.
در نخستین سال تحصیل در ترینیتی، دبلیو. دبلیو. تورنر به او پیشنهاد کرد بهعنوان مدرس در مدرسه ناشنوایان امریکایی به فعالیت بپردازد. او در دسامبر ۱۸۵۵ و پنج ماه پیش از دانشآموختگی از دانشکده به تدریس در مؤسسه امریکایی مشغول شد. در همین زمان بود که گالودت طرحی برای تأسیس یک دانشکده برای ناشنوایان در یکی از مؤسسات موجود و در حال فعالیت ریخت. او طرح خود را به طور مفصل برای همکارش جارد ای. آیرس شرح داد و آنان توافق کردند به محض اینکه یک میلیونر را برای تأمین هزینه دانشکده بیابند، آن را تأسیس و سازماندهی کنند.
در دو موقعیت گالودت احساس کرد که هیئت مدیره مدرسه ناشنوایان امریکا رفتاری دور از عدل و انصاف با او داشتهاند. بنابراین، تمایلی به ادامه همکاری با آنان نداشت و در بهار ۱۸۵۷ تصمیم گرفت خود را برای پیشه کشیشی آماده کند. طرح او این بود که برای آموزش ناشنوایان یک هیئت مذهبی و مبلغ به چین بفرستد.
موسسه ناشنوایان کلمبیا: این طرحها عملی نشدند و او شغلی را در بانک شیکاگو پذیرفت که حقوق آن تا چند سال او را قادر میساخت مقدمات هدف خود، یعنی تأسیس یک هیئت مذهبی را آماده سازد. هنگامی که از سمت خود در مدرسه ناشنوایان امریکا استعفا داده بود و آماده بود که به شیکاگو برود، نامهای از آموس کندال, اهل واشنگتن دی. سی. دریافت کرد.
در آن زمان کندال در دهه هفتادم عمر خود بود و عضو کابینه اندرو جکسون. همچنین او یک میلیاردر بود که ثروت خود را از طریق سرمایهگذاری در سیستم تلگراف به دست آورده بود. این سیستم را دوست و دستیار تجاری او، ساموئل اف. بی. مورس اختراع کرده بود. در ۱۸۵۶، کندال و دیگر ثروتمندان واشنگتن دی. سی. با فردی قرارداد منعقد کردند که پنج کودک ناشنوا را از نیویورک آورده بود. این فرد با این کودکان و همچنین دیگر کودکان ناشنوای این منطقه بدرفتاری کرده بود. کندال خیلی زود متوجه این قضیه شد و پس از اقامه دعوا خواستار حضانت آنها شد که به موفقیت وی انجامید. او احساس میکرد در قبال آموزش آنان مسئول است. بنابراین, با حمایت یکی از قوانین مصوب کنگره, مؤسسه ناشنوایان کلمبیا را تأسیس کرد. او به دنبال مدیری بود که سرپرستی مدرسه را برعهده گیرد.
ایزاک لوئیس پیت از مؤسسه نیویورک، گالودت را برای مدیریت به کندال پیشنهاد کرد. کندال در نامهاش به گالودت شرح داد که قانون مصوب کنگره امکان حمایت مالی از مؤسسه را در ابتدای کار فراهم آورده است. افزون بر این، کندال حقوق نخستین سال مدیریت را پیشاپیش ارائه کرد و همچنین دو هکتار زمین را همراه یک خانه به وی اهدا کرد که مؤسسه میتوانست برای آموزش کودکان از آن استفاده کند. افزون بر این، کندال ابراز علاقهمندی کرد که مادر گالودت او را همراهی کند تا در آنجا به عنوان ناظم مدرسه به فعالیت بپردازد.
پیشنهاد کندال، فرصتی تمام عیار بود تا گالودت دانشکدهای که رویای آن را در سر میپروراند, تأسیس کند. گالودت پس از قولگرفتن از کندال, مبنی بر حمایت از این کار پرمخاطره، فوراً این سمت را پذیرفت. او در سیزدهم ژوئن ۱۸۵۷، کار خود را به عنوان مدیر مؤسسه کرولال ـ نابینایان کلمبیا آغاز کرد. در آن زمان او تنها بیست سال داشت و به مدت ۵۴ سال با این مدرسه همکاری کرد.
گالودت خیلی زود، دانشآموزان بیشتری را در مدرسه پذیرفت. در ۱۸۵۹ او موفق شد امکان تصویب قانونی در ایالت مریلند را فراهم آورد که به موجب آن, کودکان ناشنوای این ایالت میتوانستند در مؤسسه کلمبیا تحصیل کنند و شهریه تحصیل آنان نیز تأمین میشد؛ چرا که خود مریلند در آن زمان فاقد چنین مدرسهای بود.
همچنین گالودت توانست از سازمانی بهنام مدرسه کارهای دستی و نوانخانه پسران یتیم واشنگتن، مبلغ پنج هزار دلار بودجه تأمین کند. این سازمان هیچگاه شروع به کار نکرد و مؤسس آن, پدربزرگ گالودت، پیتر والاس گالودت بود که در ۱۸۴۳ در واشنگتن درگذشت. گالودت در صورتی میتوانست از هیئت مدیره آن بودجهای بگیرد که این بودجه صرف آموزش کارهای دستی به دانشآموزان مؤسسه کلمبیا شود.
در این زمان بود که دوستانش او را تحت فشار گذاشته و انتقاد میکردند که چرا ازدواج نکرده است. بنابراین در بیستم جولای ۱۸۵۸، با جین ملیسا فِسِندن که او را از کودکی میشناخت, ازدواج کرد.
دانشکده گالودت: به دلیل در گرفتن جنگ داخلی بیش از این, از گالودت اطلاعاتی در دست نیست. او میخواست به هنگ کانتیکت بپیوندد تا از ایالات متحده دفاع کند، اما دوستانش او را متقاعد کردند که مدرسه بیشتر نیازمند خدمات اوست. با اینکه یک اردوگاه نظامی محوطه مدرسه را دربرگرفته بود, اما او برای ثبت حالات و تجربیات خود در جنگ یادداشتهای چندانی برجا نگذاشته است. البته او از این مسئله استفاده کرد و نظامیان را متقاعد کرد تا خط لولهای را برای استفاده از آب تازه به مدرسه بکشند.
در این روزها گالودت در جهت تأسیس دانشکدهای برای ناشنوایان فعالیت میکرد. با توجه به متن اساسنامه اصلی شرکت به ثبت رسیده مؤسسه کلمبیا، ماندن دانشآموزان در مدرسه هیچگونه محدودیت سنی نداشت. گالودت همواره از این آزادی عمل برخوردار بود که به دانشآموزان اجازه دهد تا پایان یک دوره دانشگاهی در مؤسسه بمانند.
اعطای مدرک برای این دورهها در حوزه صلاحیت گالودت نبود. او لایحهای را به کنگره تقدیم کرد که مؤسسه کلمبیا را قادر به اعطای مدرک میکرد. در هشتم آوریل ۱۸۶۴ و با امضای رئیس جمهوری, آبراهام لینکلن، این لایحه تصویب شد و به صورت قانون در آمد.
گالودت، یک دوره آموزشی مقدماتی را به مدت دو سال پیشنهاد کرد که در آن دانشآموزان برای تحصیلات دانشگاهی آماده میشدند. در آن زمان ناشنوایان از پیشینه آموزش کافی برای موفقیت در دورههای دانشگاهی، برخوردار نبودند. گالودت بر این باور بود دو سال تحصیلات پیشدانشگاهی، دانشآموزان را برای ورود به بخش دانشگاهی مؤسسه کلمبیا آماده میسازد.
کندال نخست به این پیشنهاد اعتراض کرد. به عقیده او میبایستی همان گونه که سایر دانشآموزان عادی به دیگر دانشکدههای سرتاسر کشور و برنامه آموزشی چهار ساله وارد میشدند، دانشآموزان ناشنوا نیز, به دانشکده راه یابند. کندال در جلسهای با هیئت مدیره، عقیده خود را مطرح و درباره آن بحث کرد، اما سرانجام برای برنامهای شش ساله، با طرح گالودت موافقت کرد. در ۲۸ ژوئن ۱۸۶۴ دانشکده شروع به کار خود را جشن گرفت و آگهی داد که آماده پذیرش دانشجو است.
افزون بر این، مدرسه نخستین مدرک افتخاری خود را به جان کارلین، یک هنرمند ناشنوا، اعطا کرد. او به دلیل آثارش از شهرت بسیاری در سرتاسر کشور برخوردار بود.
نخستین دانشجویی که وارد دوره دانشگاهی گردید، ملویل بالارد اهل مِین بود، او در ۱۸۶۰ از مدرسه ناشنوایان هارتفورد دانشآموخته شده بود. وی از ۱۸۶۰ به عنوان آموزگار در مؤسسه کلمبیا فعالیت داشت و داوطلبانه استعفا داد تا به دوره دانشگاهی ویژه که از سپتامبر ۱۸۶۴ شروع شده بود، وارد شود. وی نخستین دانشجویی بود که در ۱۸۶۶ از دانشکده دانشآموخته شد.
در همان سال گالودت از فردریک لاو اولمستد، یک معمار زمینآرا، خواست که نقشه کلی ساختمان دانشکده را طراحی کند. اولمستد دوست دوران کودکی گالودت در هارتفورد بود. همچنین گالودت یکی از همکاران اولمستد، فردریک کلارک ویدرز را به کار گمارد تا نقشه قسمت اعظم ساختمانهای دانشکده را طراحی کند که امروزه قسمت تاریخی محوطه دانشکده محسوب میشود.
در ۲۶ نوامبر ۱۸۶۶، جین، همسر گالودت، پس از بیماری طولانی و سخت درگذشت. او دو دختر به نامهای کاترین و گریس و یک پسر به نام ادوارد له بارون، داشت که اندکی پس از تولد درگذشت.
روش ترکیبی: در ۱۸۶۷ گالودت به اروپا مسافرت کرد تا روشهای تدریس به دانشآموزان ناشنوا را در مدرسههای اروپا بررسی کند. این مسافرت تا حدودی در واکنش به تأسیس دو مدرسه شفاهی انجام شد؛ یکی مدرسه ناشنوایان لگزینگتون در نیویورک سیتی (که قبلاً مؤسسه آموزش به معلولان نیویورک نام داشت) و دیگری مؤسسه کرولالان کلارک در نورسامپتون واقع در ماساچوست. گالودت دریافته بود که روششناسی شفاهی برای والدین و به طور کلی عموم مردم وسوسهانگیز است.
پس از بازگشت از اروپا، گزارشی به هیئت مدیره مؤسسه کلمبیا ارائه داد و در آن از کاربرد آموزش شفاهی به عنوان روش مکمل در تدریس به ناشنوایان حمایت کرد. او قویاً معتقد بود که ارتباط دستی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است و در رویکرد روش ترکیبی باید آن را به کار برد. اگرچه امروزه مباحث بسیاری درباره مفهوم روش ترکیبی مطرح است، به نظر میرسد گالودت در کلاسی جداگانه، آموزش شفاهی را نیز, در مدرسه خود دایر کرده بود. درسهای هندسه، فلسفه، ادبیات انگلیسی و غیره با استفاده از زبان اشاره، زبان ذاتی دانشآموزان, تدریس میگردید. سپس دانشآموزان باید در کلاسهای جداگانهای به فراگیری تلفظ و لبخوانی میپرداختند. آن دسته از دانشآموزانی که موفقیتی در این کلاسها به دست نمیآوردند، مجبور نبودند حضور در کلاسها را ادامه دهند.
همچنین گالودت خواستار گردهمایی مدیران مدرسههای ناشنوایان سراسر کشور در مؤسسه کلمبیا گردید تا این مسئله و سایر موضوعات مورد بحث و بررسی قرار گیرند. از ۱۸۶۱ به دلیل جنگ داخلی, روند تبادل ایدهها و بحث درباره مشکلات متوقف شد. گالودت دعوتنامهای برای مدیران مؤسسات امریکا فرستاد تا در دوازدهم ماه می ۱۸۶۸ در کندال گرین گرد هم آیند. به این دلیل که هیچ یک از طرفداران روش شفاهی دعوت نشده بودند، برخی مباحث و اختلافنظرها بروز کرد؛ اما گالودت از انتخاب خود درباره مدیران دفاع کرد و اظهار داشت این مجمع صرفاً مخصوص سرپرستان و مدیران مدرسههای ناشنوایان است. از آنجا که در آن زمان مدرسه کلارک و مدرسه لگزینگتون مدیر نداشتند، این مدرسهها نمیتوانستند نمایندهای در این گردهمایی داشته باشند.
در این مجمع گالودت، پیشنهاد خود را درباره رویکرد شفاهی ارائه داد و ابراز امیدواری کرد این روش، به شیوهای ملی در آموزش ناشنوایان بدل شود. گالودت این تغییر در شیوه تدریس را بر اساس این واقعیت قرار داده بود که مدرسهها نمیتوانند به دانشآموزان خود بیاموزند تا به انگلیسی مکتوب, به خوبی عقاید و احساسات خود را بیان کنند. گالودت معتقد بود هدف اصلی از آموزش ناشنوایان، این است که آنان این مهارت ساده, اما مهم را فرا بگیرند. او همچنین عوامل دیگری را برشمرد که به مهارتهای ضعیف در زمینه زبان انگلیسی منجر میشدند: کاربرد بیش از اندازه زبان اشاره که با قوانین دستوری انگلیسی مطابقت نداشت؛ آموزگارانی که در مدارس ناشنوایان به خوبی تربیت نشده و آموزش ندیدهاند؛ و کمبود کتابهای درسی مناسب که بتوان در آموزش کودکان ناشنوا به کار برد.
گالودت این نگرانیها را در هفتمین مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی در ۱۸۷۰ مجدداً اظهار داشت. او یکی از طرفداران سرسخت زبان اشاره بود و آن را زبان مادری خود میدانست، اما معتقد بود رویکرد روش ترکیبی موانع عمدهای را برطرف میسازد که دانشآموزان ناشنوا را از کسب مهارتهای قابل پذیرش در انگلیسی مکتوب بازمیدارد.
بسیاری از حامیان زبان اشاره با این فکر که تدریس شفاهی در مدرسهها رواج مییابد، برآشفتند و معتقد بودند این کار با شکست مواجه خواهد شد. با این همه، بسیاری از مدیران موافقت کردند که این نظریه را به کار برند و خیلی زود این روش به روش ملی در آموزش ناشنوایان تبدیل شد. در این باره، گالودت در جلب نظر همگان به سوی نظریه ترکیب روش شفاهی و دستی, نقش محوری ایفا مینمود.
در ۲۲ دسامبر ۱۸۶۸، گالودت با سوزان دنیسون ازدواج کرد، او خواهر جیمز دنیسون، آموزگار و مدیر مدرسه ابتدایی در مؤسسه کلمبیا بود. سوزان سه پسر به نامهای دنیسون، ادسون و هربرت و دو دختر به نامهای الیزا و ماریون به دنیا آورد.
گسترش دانشکده: در ده سال پس از آن، گالودت تمام توان خود را صرف به دست آوردن بودجه برای حمایت مالی از مؤسسه و ساخت و سازهای جدید کرد. محل سکونت خود گالودت در ۱۸۶۷ ساخته شد. سه ساختمان دیگر برای هیئت علمی بین سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۷۴ بنا گردید. ساختمان تالار کلیسا در ۱۸۷۰؛ تالار دانشکده در ۱۸۷۵؛ و سالن ورزش در ۱۸۸۰ تکمیل گردید. این سالن ورزش دارای دومین استخر شنای سرپوشیده کشور بود. طراحی تمام این ساختمانها برعهده فردریک کلارک ویدرز بود.
کسب بودجه از کنگره برای تداوم بخشیدن حمایت مالی از مؤسسه به هیچ وجه، کاری آسان نبود. این کار بارها گالودت را تا مرز ناامیدی و دلسردی پیش برد. در ۱۸۶۹ او مجبور شد برای فرار از این فشارها به اروپا مسافرت کند. به ویژه یک سناتور به نام الیهو بی. واشبورن از ایلینویز، مدتها بود که به تخصیص بودجه به دانشکده انتقاد میکرد. جای تعجب است که برادرزاده این سناتور، کادوالادر واشبورن، بعدها به برنامه دانشگاهی مؤسسه وارد و از آن دانشآموخته شد. در ۱۸۶۹ رئیس جمهوری, گرانت، سناتور واشبورن را به عنوان کاردار امریکا در فرانسه منصوب کرد.
به دست آوردن بودجه برای ساخت و ساز نیز, همین دشواریها را داشت. در یکی از جلسات کمیته تخصیص اعتبار، سناتور ادموندز از ایالت ورمونت به تزیینات سنگی که گالودت برای ساختمان دانشکده طراحی کرده بود، نظری افکند، و از گالودت پرسید: چنانچه همه آجرهای تزیینی را از طرح حذف کنند، هزینه کار چه میزان کاهش خواهد یافت؟ گالودت گفت: ده هزار دلار. در آن لحظه صدای ضربه به در شنیده شد و یکی از کارمندان سنا داخل شد و به سناتور ادموندز اعلام کرد او را برای شرکت در یک جلسه در اتاق مجاور فراخواندهاند. ادموندز لبخند برلب ایستاد و خطاب به کل هیئت گفت: آقایان، باید مرا معذور دارید، من با هر تصمیمی که شما اتخاذ نمایید، موافق خواهم بود. قاضی نیبلاک، که از اختصاص بودجه برای مؤسسه حمایت میکرد، فوراً پیشنهاد نمود که طرحها تصویب شود. پس از پایان جلسه قاضی نیبلاک با خنده رو به گالودت کرد و گفت: فکر میکنم بهتر است وقت را از دست ندهید. هنگامی که ادموندز برگردد، جای حرف باقی نمیماند.
گالودت، سیاستمداری زیرک بود. او با برگزاری دایمی میهمانیها، جلسات و مراسم پذیرایی در خانهاش, در کندال گرین، در محافل اجتماعی واشنگتن سرشناس شده بود. بدین ترتیب، او کار مؤسسه را برای سناتورها، نمایندگان و سایران معرفی و تشریح میکرد. چنانچه او میتوانست نظر افراد را به سوی مؤسسه جلب کند و کاری را که آنان برای دانشآموزان ناشنوا انجام میدهند به آنان نشان دهد، به عقیده خودش بیشتر افراد قانع به حمایت از او میشدند. او فردی جذاب، خوشلباس و با نزاکت بود که عقیده داشت برای تقدیم دعوتنامهها و یا بحث درباره موضوعات مهم بایستی شخصاً با دیگران دیدار کند.
گالودت از طریق شرکت در باشگاهها و سازمانهای مختلف، با بسیاری از افراد مهم واشنگتن دیدار کرد. او عضو مؤسس کلوب کازموس بود و در تأسیس یک مرکز علمی به نام اختصاری وای. ام. سی. اِ در واشنگتن کمک بسیاری کرد. وی همچنین فعالیت بسیاری در انجمن ادبی واشنگتن داشت. او نه تنها معتقد بود هر فردی باید دست به قلم داشته باشد و نظم و نثر بنگارد، از ادبیات سررشتهای داشته باشد و هنر را مطالعه کند, بلکه با استفاده از این ابزار با افراد برجسته در واشنگتن بهتر و بیشتر آشنا شود. او به عنوان عضو انجمن ادبی با الکساندر گراهام بل نیز, دیدار کرد که در ۱۸۷۹ به واشنگتن دی. سی. نقل مکان کرده بود. وی همچنین دوست نزدیک کسانی چون، جان نیکولای, منشی رئیس جمهوری, آبراهام لینکلن، و جوزف هنری، مدیر مؤسسه اسمیت سونیان بود. گالودت از این دوستیها به نفع مؤسسه استفاده میکرد.
استعدادهای گالودت فراتر از حوزههای مدیریت و اعمال نفوذ بود. او به زبان فرانسه و آلمانی فصیح مسلط بود و میتوانست هر دو زبان را به زبان اشاره امریکایی ترجمه کند. او از دانشکده ترینیتی مدارکی افتخاری گرفت (مدرک کارشناسی ارشد در علوم انسانی، ۱۸۵۹؛ و دکتری حقوق، ۱۸۶۹)، ضمناً دانشگاه جورج واشنگتن نیز, مدرک افتخاری به او اعطا کرد (دکتری غیر پزشکی، ۱۸۶۹). دانشگاه ییل نیز برای نگارش کتاب و مقاله در زمینه حقوق بینالملل در ۱۸۹۵ به او دکتری حقوق اعطا کرد. او همچنین موضوعات بسیاری را در دانشکده تدریس میکرد؛ از جمله دورههای اخلاق، فلسفه اجتماعی و علم حقوق.
شفاهیگرایی و الکساندر گراهام بل: گالودت در مدت فعالیت در زمینه آموزش دانشآموزان ناشنوا، با یکی از مخالفانش روبهرو شد که قادر نبود با او به سازش و مصالحه دست یابد؛ و او کسی نبود جز الکساندر گراهام بل. بل در سالهای نخستین فعالیتش با استفاده از سیستمی به نام گفتار قابل رؤیت، که ابداع پدرش بود، گفتار را آموزش میداد، و روشهای خود را در مدرسههای کلارک و هارتفورد ارائه میکرد. بل, در سالهای ۱۸۷۶ برای اختراع خود، یعنی تلفن، حق انحصاری ثبت اختراع دریافت کرد و سه سال بعد به واشنگتن دی. سی. نقل مکان کرد و در آنجا با ادوارد ماینر گالودت ملاقات نمود.
بل شدیداً به روش شفاهی در آموزش کودکان ناشنوا معتقد بود و حاضر نبود کاربرد زبان اشاره را بپذیرد. او عقیده داشت کاربرد زبان اشاره دانشآموز را از فراگیری گفتار و لبخوانی باز میدارد. اگرچه بل و گالودِت نتوانستند درباره نظریات خود در زمینه آموزش ناشنوایان به توافق و مصالحه دست یابند، اما تا زمانی که گالودت سعی کرد برنامهای در مقطع کارشناسی ارشد به نام بخش نرمال در دانشکده دایر کند، آنان صریحاً رو در روی یکدیگر قرار نگرفتند. در ۱۸۸۰ آنان آن چنان روابط دوستانهای داشتند که بل از دانشکده مدرک دکتری افتخاری دریافت گرفت.
در تابستان ۱۸۸۰، گالودت در مجمع بینالمللی مربیان ناشنوایان، در میلان، ایتالیا شرکت کرد. جیمز دنیسون، تنها شرکتکننده ناشنوا از امریکا, گالودت را همراهی میکرد. بیشتر شرکتکنندگان در مجمع میلان از اروپا آمده بودند. بزرگترین گروه ایتالیاییها بودند که سرسختانه از روش شفاهی در تدریس به دانشآموزان ناشنوا طرفداری میکردند. این مجمع چندین قطعنامه صادر کرد و در آنها به اولویت و برتری روش شفاهی نسبت به روش دستی در تدریس به ناشنوایان تصریح کرد.
این اقدام تا اندازهای نتیجه به نمایش گذاشتن تواناییهای چند دانشآموزی بود که به روش شفاهی آموزش دیده بودند. گالودت اعتراض کرد که دانشآموزانی که مهارتهای خود را به نمایش گذاشتند، عمدتاً پس از زبان باز کردن ناشنوا شده بودند و پیش از اجرای اصلی، محتوای این نمایش به طور خصوصی به آنان یاد داده شده بود. همچنین گالودت احساس میکرد این مجمع واقعاً بینالمللی نیست. همچنین ترکیب آن نمایانگر عقاید همه جهان نیست. تنها ۲۱ عضو از ۱۶۴ عضو مجمع از کشورهای دیگر به غیر از فرانسه و ایتالیا آمده بودند. با این همه، این مجمع نقطه عطفی در رویکردهای آموزشی ناشنوایان در امریکا بود. مبلغان روش شفاهی با موفقیت توانستند آن را نمادی بخوانند, مبنی بر حمایت از این روش و در پایان قرن نوزدهم، هجده مدرسه شفاهی در امریکا مشغول به کار بودند.
گالودت در مواجهه با این موج متغیر و حامی شفاهیگرایی عقبنشینی نکرد و از عقاید خود دست نکشید. او همچنان از روش ترکیبی خود حمایت و طرفداری میکرد که نیازهای گوناگون کودکانی را برآورده میساخت که ناشنوایی آنان در زمره مقولاتی مختلف جای میگرفت. در ۱۸۸۶ از او دعوت شد که در کمیسیون سلطنتی کرولالان بریتانیا حضور یابد. این کمیسیون که در نتیجه اعلامیههای مجمع میلان تشکیل شده بود، قصد داشت روشهای آموزش به ناشنوایان را در بریتانیا بررسی کند. گالودت اظهارات خود را در حمایت از روش ترکیبی در این کمیسیون ایراد کرد و با استقبال همگان مواجه شد.
در ۱۸۸۶ دانشجویان زن در برنامه آموزشی دانشگاهی پذیرفته شدند. گالودت برای فراهم آوردن محل سکونت مناسب برای آنها, منزلش در محوطه دانشگاه را ترک کرده و خانوادهاش را به هارتفورد منتقل کرد. در این مدت, وی نیمی از سال را در کنار خانواده به سر میبرد. در سپتامبر ۱۸۸۹، دانشجویان زن سرانجام به مسکن دیگر منتقل شدند و گالودت و خانوادهاش دوباره به کندال گرین بازگشتند.
در ۱۸۹۰ درخواستهای بسیاری به گالودِت ارائه شد تا بخش نرمال را در مؤسسه کلمبیا تأسیس کند. در این درخواستها زنان و مردان جوان تقاضا کرده بودند کلیه اعضای هیئت علمی آنها آموزش ببینند تا بدین ترتیب بر طبق دو روش آموزشی عمده و مورد استفاده آموزگار ناشنوایان گردند. گالودت در ۱۸۹۱ درخواست بودجهای را به کنگره تقدیم کرد تا بخش نرمال را دایر کند. در کمال شگفتی, گالودت مطلع شد که بل خواستار این شده که کمیته تخصیص اعتبار مجلس, اظهارات او را در مخالفت با این اقدام بشنوند.
گالودت گفتوگویی طولانی با بل داشت و پی برد که اساس مخالفت با او تأسیس بخش نرمال، تصورش از هدف این برنامه آموزشی، یعنی تربیت معلمان ناشنواست. گالودت کاملاً این مسئله را انکار کرد و به بل اطمینان داد که هیچ ناشنوایی در بخش نرمال پذیرفته نخواهد شد. همچنین به او قول داد که کلیه دانشجویان کاملاً روش شفاهی آموزش را فراخواهند گرفت. با این همه، بل در کمیته تخصیص اعتبار حضور یافت و اظهار داشت هدف از دایر ساختن این برنامه، تربیت معلمان ناشنوا برای کودکان ناشنواست. او به طور مشخص بر این مبنا و دلیل, با دایر ساختن برنامه مذکور مخالفت میورزید.
مداخله بل، گالودت را منزجر کرد؛ چرا که او بحثهای بین خود و گالودت را درباره بخش نرمال نادیده گرفته بود. اظهارات بل در پیشگاه کمیته تخصیص اعتبار مجلس تغییری در تصمیم آنها ایجاد نکرد، اما بل این مناقشه را به کمیته سنا کشاند و عریضهای برضد اقدامات برخی از مدارس شفاهی ارائه کرد.
در کمیته سنا، بل موفق شد بودجه درخواستی پنج هزار دلاری گالودت را به سه هزار دلار کاهش دهد، که صرفاً برای پرداخت حقوق آموزگاران روش شفاهی اعطا میگردید. بل تصور میکرد مانع از تأسیس بخش نرمال شده است، اما گالودت این بودجه را برای پیشبرد روند تأسیس بخش نرمال به کار برد؛ دقیقاً آنگونه که طرحریزی شده بود. گالودت و بل بعدها سعی کردند با یکدیگر مصالحه نمایند، اما گالودت در خاطرات خود ذکر کرده بود: اختلافات را در جایی پنهان کرده و کنار گذاشتیم، اما من میدانم که کجاست.
دیگر دشمنی بر سر طرح گالودت برای ادغام سازمانهای متبوعشان، بین آن دو بروز کرد: انجمن امریکایی بل, برای ارتقای آموزش گفتار به ناشنوایان و مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی گالودت. نخست به نظر میرسید بل با این اتخاذ موافق است و ابراز علاقهمندی کرد در اجلاس انجمن امریکایی بل در چاتاگویا، در نیویورک و مورخ جولای ۱۸۹۴، این موضوع را دنبال کند. اما در انتهای گردهمایی، توافقی حاصل نیامد و چندین عضو آن آشکارا برضد این ادغام سخن راندند. آنچه بیشتر باعث عصبانیت گالودت میشد, این بود که بل حامیان ثروتمند را به عنوان عضو جلسه پذیرفته بود. آنان هیچ ارتباط و یا تخصصی در زمینه ناشنوایی نداشتند. بل پیشنهاد داد سازمان متبوع کمیتههایی را تشکیل دهد تا به بحث و بررسی درباره طرح انجمن بل بپردازد. این طرح امکان شکلگیری سه گروه جداگانه را فراهم میآورد. گالودت میپنداشت این توطئههای بل، اقداماتی آگاهانه برای فریب دادن اوست؛ در حالی که بل واقعاً قصد ادغام این دو سازمان را نداشت.
گالودت تصمیم گرفت علناً برضد بل و شفاهیگرایی صحبت کند و گردهمایی مجمع مربیان ناشنوایان امریکایی گالودت در جولای ۱۸۹۵ را که در فلینت واقع در میشیگان برگزار میشد، به عنوان کاردار خود برگزید. او در نوشتههای خود که در حضور کل اعضای مجمع قرائت گردید، خلاصهای از روابطش با بل را در طول پنج سال گذشته ارائه کرد. وی بل را به تعصب درباره روش شفاهی صرف، متهم کرد و او را بیگانهای خواند که صرفاً در زمینه تضعیف جایگاه متخصصان فعال در آموزش ناشنوایان به موفقیت دست یافته است. او صراحتاً اظهار داشت ادغام دو سازمان با شکست مواجه شد؛ زیرا بل مستبدانه اعضای انجمن بل را اغفال کرد. گالودت عقیده داشت که سازمان بل ماهیتاً غیرتخصصی است و اساساً مجموعهای است متشکل از حامیان مالی، که بیشتر آنان در عمل, آموزگار ناشنوایان نیستند. روز بعد بل فرصت داشت به این اظهارات پاسخ دهد، اما گالودت سخنان او را ناموجه و عاری از محتوا قلمداد کرد. بل و گالودت تا پنج سال بعد، هیچ تلاشی ننمودند که با یکدیگر صحبت کنند.
سالهای آخر: با نزدیک شدن گالودت به سالهای آخر ریاست خود، او تا بدان اندازه از معاشرت خسته بود و دوری میکرد که آن را نوعی قیلوقال و اخاذی اجتماعی مینامید. در عوض، با فعالیتهای شهری مرتبط، همانند سنگفرش کردن خیابانهای واشنگتن و یا فعالیت در جهت تأسیس مدارس حرفهای برای کودکان سیاهپوست خود را سرگرم میکرد. در ۱۸۹۸ همسرش سوزان او را تشویق کرد که در پی یافتن سمتی سیاسی باشد، اما او بدون علاقهمندی و موفقیت در این راستا تلاش کرد.
گالودت در طول سالهای آخر زندگی خود, همچنان فعالانه در پی رفاه و مسائل مربوط به مؤسسه بود. او توانست کوشش وزارت کشور را برای در کنترل گرفتن هزینههای مؤسسه، خنثی کند و کنگره را نیز, متقاعد کرد قانونی مبنی بر اینکه مؤسسه در هزینههای خود صاحب اختیار و صلاحیت باشد, تصویب نماید.
سوزان همسر دوم گالودت، در چهارم نوامبر ۱۹۰۳ درگذشت. در فوریه ۱۹۱۰ او تصمیم گرفت در ۷۳ سالگی استعفای خود را تقدیم کند. گالودت, پرسیوال هال، یکی از دانشآموختگان بخش نرمال را به عنوان جانشین خود پیشنهاد کرد. در همان تابستان, او همراه دخترش, کاترین، برای آخرین بار به اروپا سفر کرد. وی شاهد جشن صدمین سالگرد تأسیس مدرسه ناشنوایان امریکایی بود؛ مدرسهای که پدرش تأسیس کرده بود. او در ۲۶ سپتامبر ۱۹۱۷ در هارتفورد, چشم از جهان فروبست.
مأخذ:
GEDPD, Vol. 1, P. 439-444.
دیوید ال. لورنزو
ترجمه محبوبه مرشدیان
منبع:
http://www.handicapcenter.com/?p=809